درباره قدرت بدنی حضرت علی علیه السلام همین بس که در تاریخ آمده است،

اگر حضرت علی دست کسی را بگیرد و یا دستش را دراز کند و مثلا گردن یا کتف یا هر قسمت از بدن دیگری را بگیرد، دیگر فرار کردن از دست او محال است. آن حضرت بقدری قوی بود که ساق دستش و بازوانش به یک اندازه حجیم بود.

دستانی فوق العاده قوی و هیکلی مهیب از آن حضرت شخصیتی ساخته بود که در جنگها کسی در برابر او نمی ایستاد و ناچار حضرت در مواردی کلاه خود و زره را به گونه ای بر تن می کرد که او را نشناسند و بدین ترتیب دشمنان خدا و پیامبر را از پا در می آورد. اما درباره کشتی گرفتن حضرت آمده است: ابن ابي‏ الحديد گويد: اما قوت و نيروي بدني امام عليه‏السلام به پايه‏اي است که ضرب ‏المثل شده است؛ ابن‏قتيبه گويد: «او با هيچ کس کشتي نگرفت مگر آنکه او را به خاک افکند». و اوست که در قلعه خيبر را از جا کند در صورتي که گروهي از مردم جمع شدند تا آن را برکنند نتوانستند. و اوست که بت هبل را که از سنگي بزرگ تراشيده بودند از بالاي کعبه کند و بر زمين افکند. و اوست که در ايام خلافت خود صخره بزرگي را که روي چشمه اي قرار داشت و سپاهيان حضرتش نتوانستند آن را بردارند از جاي برکند و آب از زير آن بيرون جست.[1]


علامه مجلسي رحمة الله گويد: ابوطالب به عادت عرب فرزندان و برادرزادگان خود را جمع مي‏کرد و به کشتي گرفتن وا مي‏داشت، و علي عليه‏السلام با آنکه طفل بود آستين بالا مي‏زد و با برادران بزرگ و کوچک خود و عموزادگان بزرگ و کوچک خود کشتي مي‏گرفت و آنان را به خاک مي‏افکند و پدرش مي‏گفت: علي ظهير و پيروز شد و او را «ظهير» ناميد. چون علي عليه‏السلام بزرگ شد با مرد قوي و نيرومند کشتي مي‏گرفت و او را زمين مي‏زد، و مرد تنومند و دراز قامت را با دست خود مي‏گرفت و به سوي خود مي‏کشيد و او را مي‏کشت، و بسا کمر او را مي‏گرفت و به هوا بلند مي‏کرد، و بسا در پي اسب نر در حال دويدن مي‏دويد و او را باز مي‏گردانيد.[2]


امام صادق عليه‏السلام در حديثي فرمود: فاطمه بنت اسد- رضي الله عنها- مادر اميرمؤمنان عليه‏السلام گويد: او را بستم و در قنداق پيچيدم ولي آن را پاره کرد، سپس در دو قنداق و سه چهار و پنج و شش قنداق که برخي از آنها از چرم و حرير بود پيچيدم باز هم همه را پاره کرد، و گفت: مادر، دست مرا نبند که من محتاجم هنگام ذکر پروردگار خود انگشتانم را به راست و چپ حرکت دهم و اظهار عجز و نياز به درگاه خدا کنم.[3]


علي عليه‏السلام در گهواره بود و دستش بسته، ناگاه ماري را ديد که به سوي او در حرکت است، از جاي جنبيد و دست خود را از بند درآورد و گلوي مار را با پنجه خود فشرد به حدي که پنجه‏اش در گلوي مار فرو رفت و همين طور او را فشرد و نگه داشت تا مرد. چون مادرش اين را بديد فرياد و استغاثه کرد، اهل خانه و همسايگان جمع شدند، آنگاه مادرش گفت: تو به سان حيدره (شير ژيان) هستي.[4]

[1]-شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 21.

[2] بحارالانوار، ج 41، ص 275.

[3] - همان

[4] - همان