زبان و لهجه مردم قم + آموزش


زبان و لهجه قم را می توان در دو بخش بررسی نمود:



الف) بررسی کلمات معمول در محاوره.

ب) بررسی اصطلاحات،کنایات و ضرب المثل ها.





الف) بررسی پارهای از کلمات معمول در محاوره

در این نوشتار برخی از واژه های محاورهای متداول در لهجه مردم قم را از نظر صرفی، دستوری و مفهومی بررسی می کنیم. شمه ای از لغات و اصطلاحات پزشکی و کشاورزی نیز در همین بخش خواهد آمد:



۱ – در لهجه قمی برخی از واژهها با «کاف» مؤکد میشوند. مانند: دروغکی، یواشکی، این جورکی که به ترتیب ازواژه های دروغی، یواش و این جوری اخذ شده است.



۲ – دو کلمه که دارای مفهوم واحدی هستند و دومی با واو عطف به اولی مربوط میگردد. در این صورت واو به ضمه تبدیل میشود و این عطف را عطف توضیحی یا عطف تاکیدی می توان نامید. مانند: دست و پل، سنگ و ساغال، سرو پک، شل و ول و کج و کوله. در مواردی نیز حرف واو حذف می شود مانند: گَل قاطی، شوخی باردی و گل گول.



۳ – آوردن لفظ «اندری» در آخر کلمه به مفهوم تأکید در بزرگی. مانند: کپندری (تپه بزرگ)، چالندری و چپندری که ترتیب متخذ از واژه های کپه، چاله و چپ می باشند.



۴ – لفظ «که» در میان دو فصل از یک مقوله (بیشتر سوم شخص مفرد ماضی ماضی مطلق) در دو معنی به کار می رود.در جمله «رفت که رفت» ممکن است مقصود گوینده این باشد که: به گون های رفت که دیگر قصد برگشت ندارد و یا این که رفتن او اهمیتی ندارد.



۵ – لفظ «که» در میان اول شخص ماضی مطلق و اول شخص ماضی التزامی نیز دارای دو مفهوم است: در جمله «آمدم که آمده باشم» می تواند مقصود این باشد: دیگر قصد رفتن ندارم یا این که مقصود ایستادگی در برابر حریف است.



۶ – کلمه «معتی» در آخر واژه بر شغل و نژاد دلالت می کند. فلان کس کاسب معتی یا ترک معتی است.



۷ – لفظ «گل» (با فتحه گاف) دارای چند معنی است: الف) بالا، مانند: گل درخت، ب) آویزان شدن، مانند گل میخ وج) مخلوط، مانند گل قاطی.



۸ – لفظ «هه» در پایان کلمه برای تحقیر یا تعریف و یا شناساندن: مانند بالاهه، چشمههه و بچههه.



در لهجه قمی به اصطلاحاتی بر می خوریم که ریشه عربی دارد ولی در معناِِی متفاوت از اصل عربی خود به کار می رود.مانند «فنا فی اللّه شد» یعنی ورشکسته شد؛ «حول ولا شد» یعنی مضطرب و پریشان حال شد؛ «لامحاله» به معنی فرصت را غنیمت شمردن؛ «فی النّار» که گاهی به جای جهنم گرفته می شود.



برخی از واژه های ترکی نیز در این زبان رایج است . مانند «پنا غیرم» به معنای مشورت و تبادل فکر کردن؛ «قاتمه» به معنای چند نخ پشمی که با انگشتان بافته می شود و معمولاً چند رنگ هستند که به ترکیب آنها «الیجه» گفته می شود؛«قاتق» به دو معنای نان خورش و در مصرف نان خورش قناعت کردن به کار می رود؛ (این کلمه در لهجه مردم قم باکسره تا تلفظ می شود) «قوز قشم» (واو در کلمه قوز تلفظ نم یشود) به معنای بسیار محکم و سفت. گویا این واژه معنای مخصوص دیگری هم داشته باشد؛ «سقلمه» به معنی گره کردن مشت – به نحوی که انگشت شصت در زیر انگشتاندیگر قرار گیرد – برای محکم ضربه زدن به کسی.



برخی از واژه های قم برای آسان شدن تلفظ، مخفّف می شوند. مانند مگ، بی، میگی، یخده، چی چی، حمون،طیفون، غولوم و روُوْن که به ترتیب متخذ از واژههای مگر، بیا، میگویی، یک خرده، چه چیز، حمام، طوفان، غلام وروان هستند.



در لهجه مردم قم نیز مانند همه زبان های دیگر واژه هایی وجود دارد که از صداهای طبیعی برگرفته شده اند. مانندشرشر (صدای ریخته شدن آب کم از ارتفاع کم؛ شار شار (صدای ریخته شدن آب زیاد از ارتفاع زیاد)، دامبی (صدایافتادن چیز سنگین از بلندی).



ی) پارهای لغات و اصطلاحات پزشکی در زبان و لهجه قمی

۱٫ گل و گوشه (مربوط به گلو و گوش) = اُریون.



۲٫ کپه = سالک.



۳٫ بس یا وربس (بست) = قوابخ روده.



۴٫ پس افتادن = سکته کردن.



۵٫ درد دل کهنه = زخم معده یا روده اثناعشر.



۶٫ دم دل یا رودل = امتلاء و پری معده.



۷٫ بویه (واو همزه تلفظ میشود) زدن یا ار زدن = استفراغ.



۸٫ بوک = زگیل.



۹٫ بختک = نیدلان، کابوس.



۱۰٫ بیج (بر وزن هیچ) = به کسی گفته میشود که چشم او واسوخته است و پلکها را با سرعت به هم میزند.



۱۱٫ تب لازم = سل.



۱۲٫ تیکه رو تیکه = تداخل در غذا.



۱۳٫ دختر پسرو= خنثی، دو جنسی.



۱۴٫ داغمه (با سکون غین و فتحه میم) = صله روی زخم، نوعی تاول.



۱۵٫ دشوه (با دال مضموم و سکون شین و فتح واو) = غده چرکی در پیشانی و به ندرت در نقاط دیگر بدن.



۱۶٫ شکم روه = اسهال، به هم خوردن مزاج.



۱۷٫ آتشک (با الف کشیده و کسره تا و فتحه شین) = سوزاک، سفیلیس.



۱۸٫ گل چمکی (با فتح چ و میم) = گل پنیرک، از گیاهان طبی است.



۱۹٫ گورمون (با ضمه گاف و سکون واو و ضمه میم) = ورم دردناک در گردن و صورت.



۲۰٫ مهو (با فتحه میم و ها) = شیرین بیان، از گیاهان طبی است.



۲۱٫ دل پیچه، حالتی در معده یا روده ها که گاهی احساس درد می شود و گاهی ساکت می گردد.



۲۲٫ خیز چشم (با کسره خ) = ورم اطراف چشم



ک) لغات و اصطلاحات کشاورزی

۱٫ رغش (با فتحه راء و عین) = محصول زود رس.



۲٫ ورنکش (با فتحه واو و را کاف و سکون نون) = محصول دیر رس.



۳٫ آجو (با همزه کشیده و فتحه جیم) = زمینی که آب در همه جای آن در یک سطح باشد.



۴٫ پشکه (با کسره پ و سکون شین بر وزن حرفه) = سبدی بزرگ که معمولاً از ترکه انار بافته می شود برای حمل میوه هایی از قبیل انار.



۵٫ پنبه چیله = هیزم بوته پنبه.



۶٫ تفل و تغلو (با فتحه تا و غین) = نوعی بوته که در بستن جلو آب رودخانه و برگرداندن آن به نهر برای آبیاری باغ ها یازمین های زراعی یا برای برگردانیدن آب نهرهای بزرگ از سمتی به سمتی دیگر به کار می رود.



۷٫ تایه زدن = تودهای از علوفه برای خوراک گوسفند و الاغ در زمستان.



۸٫ تاباری = تعادل نداشتن دو لنگه بار که یکی سنگی ن تر باشد.



۹٫ چون = چرخ خرمن کوبی که به الاغ یا گاو می بندند و دور خرمن میگردانند.



۱۰٫ دستغاله = داس کوچک برای چیدن سبزیجات.



۱۱٫ چکنه (با فتحه چ و کاف و نون) = گوسفند غریبه ای که داخل گوسفندان خودی شده باشد.



۱۲٫ سوفالی (با ضمه سین) = بوته خشک گندم که خوشه از آن جدا شده باشد.



۱۳٫ سلخ (با کسره سین و سکون لام) = گودال بزرگی که در مواقع کم آبی، آب در آن جمع می شود و در شبانه روز یک بار یا دو بار آب آن را برای آبیاری باغ و زمین باز می کنند.



۱۴٫ شترگلو = نهری زیرزمینی که مانند گردن شتر است، از یک سمت پایین می رود و از سمت دیگر بالا می آید ومعمولاً برای آب های زراعی به کار می رود.



۱۵٫ شولات (با ضمه شین) = زمینی باتلاق مانند که به زحمت برای زراعت آماده می شود.



۱۶٫ غنش (با ضمه غین و کسره نون) = باران کم و نم نم.



۱۷٫ خصیل یا قصیل = بوته نرسیده گندم یا جو که برای گوسفندان چیده می شود.



۱۸٫ تج (با فتحه ت) = مرز میان دو قسمت زمین زراعی که در قم به هر قسمت «کرده» گفته می شود.



۱۹٫ قصر (با کسره قاف و صاد) = گوسفند و الاغ نازا.



۲۰٫ کرچه (با ضمه کاف و سکون را) = آغاز جوانه زدن درخت.



۲۱ .کوم (بر وزن موم) = حالتی است که برای الاغ پیدا می شود در هنگامی که می بیند الاغ دیگری مشغول جو خوردن است و او از خوردن جو محروم است.



۲۲٫ کزل (با ضمه کاف و فتحه را) = گندم پاک نشده که در ته خرمن مانده است.



۲۳٫ گلباری (با فتحه گاف و سکون لام) = زمینی که شخم زده شد و هنوز هموار و صاف نشده است.



۲۴٫ گندل (با ضمه گ و سکون نون و فتحه دال و لام آخر) = بوته پنبه که هنوز پنبه آن بیرون نیاورده شده باشد.



۲۵٫ پوسوله = گندلی که پنبه آن را بیرون آورده باشند.



۲۶٫ ناغش (با کسره غین و بر وزن تابش) = موقعی که کشاورز هنگام آبیاری احساس کند که آب نهر از آنچه باید باشد قدری کم شده است می گوید: نهر تاغش آورده است یا نهر تاغش دارد.



۲۷٫ گواله (با ضمه گاف و فتحه لام) = جوال بزرگ برای حمل کاه.



۲۸٫ و یاره (با کسره واو و فتحه را) = چیزی از چوب مانند ناودان، که برای جریان یافتن آب، بر روی نهری دیگر قرارمی دهند.



۲۹٫ وز (بر وزن گز) = وسیل های است قدیمی برای تقسیم آب کشاورزی و…



۳۰٫ ورزاب (بر وزن سرداب) = گاو نر قوی برای شخم زدن زمین.



۳۱٫ هرنج (بر وزن مرنج) = قسمتی از نهر زراعی که گودتر و پهن تر از قسمت های دیگر نهر است.