ز لیلی من شنیدم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا عــلـی گـفـت
نسیمی غنچه ای را باز می کرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چـمـن با ریـزش بـاران رحـمـت
دعایی کرد و او هم یا علی گـفـت
یـــقـیــن پـروردگــار آفریــنــش
به موجودات عالم یا عـلـی گـفـت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
دمی که روح در آدم دمیدند
ز جا برخاست آدم یا علی گفت
چو نوح از موج طوفان ایمنی خواست
توسل جست و هر دم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها گشت
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
خمیر خاک عالم را سرشتند
چو بر می خواست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز می زد
زبس بیچاره مریم یا عـلـی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم یـا عـلـی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده می شد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علاقه مندي ها (Bookmarks)