روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند .
تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد .
تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند .
و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید.
تویی هم مصطفی و هم محمد
تو را در آسمان نامند احمد
تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی
تو عیـن رحمـه للعـالمینی
تو اکـنـون شهــر علــم و اجتهادی
تو رب النوع شمشیر و جهادی
تو خورشیدی شدی در گوشه غار
بر نور تو شد خورشید و مه تار
بتـاب و روشنـی بخش جهان باش
مـهـین پیغـمبر آخر زمان باش
عید پیامبری رسول خدا مبارک
علاقه مندي ها (Bookmarks)