نام سریال :24
سال انتشار:2001-2010
تعداد فصل:8
وضعیت پخش :پایان یافته
امتیازimdb:8/4
بازیگران: Kiefer Sutherland, Mary Lynn Rajskub, Carlos Bernard
(به انگلیسی: The 24 یا Twenty-Four) نام مجموعهای تلویزیونی محصول شبکهٔ تلویزیونی فاکس آمریکا است. پخش این سریال در ۶ نوامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و در ۲۴ مه ۲۰۱۰ به پایان رسید. در بین فصل ششم و هفتم این سریال، یک فیلم تلویزیونی به نام ۲۴: رستگاری نیز به نمایش درآمد. داستان این سریال مربوط به شخصیتی به نام جک باور است که در سیتییو یا واحد ضد تروریستی ، کار میکند. او مأموری ماهر و باتجربهاست و هر روز (هر فصل)، تلاش او را برای متوقف کردن یک رشته حملات تروریستی از جمله سوءقصد به جان رئیس جمهور، حملات هستهای، بیولوژیکی و شیمیایی، حملات مجازی و خنثی کردن توطئههای شرکتهای بزرگ و شناختن عوامل فساد در دولت نشان میدهد. هر فصل این سریال، ۲۴ قسمت دارد که از لحاظ داستانی بیستوچهار ساعت یک روز را شامل میشود و مدت هر قسمت حدوداً چهل دقیقه است که با ترکیب پیامهای بازرگانی دقیقاً یک ساعت میشود.
این سریال به علت نشان دادن صحنههای متعدد شکنجه و استفاده از شخصیتهای مسلمان به عنوان تروریست در نیمی از فصلها، مورد انتقاد قرار گرفتهاست. با این حال در طول هشت فصل، بارها نامزد دریافت جوایز مختلف شده و برخی از آنها از جمله جایزه امی بهترین سریال درام در سال ۲۰۰۶ و جایزه گولدن گلوب بهترین سریال درام در سال ۲۰۰۳ را دریافت کردهاست. همچنین ۲۴، طولانیترین سریال تلویزیونی درام به حساب میآید.
فصل ۱
فصل ۱ در ساعت ۱۲ نیمهشب آغاز میشود و در این روز قرار است تا انتخابات اولیه ریاست جمهوری در کالیفرنیا برگزار شود. در ابتدا کیم باور، فرزند جک، با مادرش تری بهدلیل اینکه مادرش را عامل جدایی کوتاهی که در قبل داشتهاند، میداند با او رابطه خوبی ندارد و طی این جریانات کیم برای خوشگذرانی با دوستان خود از خانه فرار میکند. مادرش که نگران اوست بهدنبالش میروند اما تروریستها برای سوء استفاده از جک تری همسرش و کیم دخترش را گروگان میگیرند پس از این جک با زیرکی علاوه بر اینکه این تروریستهای صربستانی را ناکام میگذارد، دختر و همسرش را نیز نجات میدهد در این جریانات یکی از تروریستها به تری تجاوز جنسی میکند، اما تری سعی میکند به کسی نگوید ولی پس از انتقال به بیمارستان (پس از نجات یافتن بهدست همسرش) مشخص میشود که او باردار است، اما پس از مدت کوتاهی معلوم میشود که بچه متعلق به جک است، همچنین پس از این اتفاقات کیم باور نظرش دربارۀ مادرش تغییر میکند و سعی میکند احترامش را نگه دارد. همچنان تروریستها قصد دارند تا دیوید پالمر، نامزد ریاست جمهوری را ترور کنند و جک مسئول محافظت از جان دیوید پالمر است. بعداً مشخص میشود که تروریستها خانوادهٔ دریزنها هستند که از دیوید پالمر و جک باور کینهٔ شخصی دارند، در پایان این فصل همسر جک باور، تری باور بهدست عامل تروریستها، نینا مایرز کشته میشود.
فصل ۲
پس از جریانات فصل ۱، که اکنون ۱۸ ماه از آن گذشتهاست، جک باور پس از مرگ همسرش تری تصمیم به ترک شغل و کنارهگیری از امور دولتی گرفتهاست، اما پرزیدنت دیوید پالمر که به جک اعتماد زیادی دارد از او در جریان مهار عوامل تروریستهای عرب که سعی در منفجر کردن بمب اتمی در خاک ایالات متحده آمریکا (شهر لس آنجلس) را دارند کمک میخواهد، جک در ابتدا تن به این کار نمیدهد و تلفنهای متعدد را بیپاسخ میگذارد اما با مشاهدۀ درخواست دوستانه پرزیدنت پالمر تصمیم به کمک به دولت میگیرد، از سوی دیگر دختر جک، کیم، پدرش را مقصر مرگ مادرش میداند و به همین جهت تصمیم به زندگی مستقل گرفتهاست و برای دختر خانوادۀ ثروتمندی پرستاری میکند، در اپیزودهای آغازی سیتییو (واحد ضد تروریستی) به شخصی به نام رضا مشکوک است و به همین جهت مأمورش تونی آلمیدا را جهت بازجویی از رضا میفرستند. پس از تحقیقات طولانی عوامل اصلی شناخته میشوند و همچنین رضا در این جریانات کشته میشود ولی با هوشیاری جک بمب اتمی را از تروریستها باز پس میگیرند، اما کیم پس از مشاهدۀ رفتار بد پدر خانوادهای که درش به پرستاری مشغول است تصمیم به نجات مگان (دختر آن خانواده) از دست پدرش میگیرد و اتفاقاتی برایش میافتد ولی در آخر با کمک یکی از دوستانش موفق به نجات خود و مگان از دست سرپرست خشن (بیمار روانی) آن خانواده میشود، اما در سوی دیگر دولت آمریکا با توجه به مدرکی جعلی تصورش این است که سه کشور در منطقۀ خاورمیانه در این کار دست داشتند و تروریستها را پوشش میدادند و درصدد حملۀ سریع نظامی به آن کشورها میآید. جک که این مسئله برایش عجیب است به تحقیق دربارۀ این موضوع میپردازد و پس از عملیاتهایی خطرناکو با کمک شخصی عرب از طرف دولتهای نامبرده شده به نام یوسف موفق به کسب مدرک معتبر میشود و عاملان را شناسایی میکند و مدارک را به دیوید پالمر که زیر فشار کابینهاش است تحویل میدهد و دولت آمریکا از حملۀ نظامی به کشورهای یادشده صرف نظر میکند، در پایان این فصل مایک نویک رئیس دفتر ریاست جمهوری دیوید پالمر به دلیل خیانت به رئیسجمهور از کارش برکنار میشود. همچنین در این فصل جورج میسون رئیس واحد سیتییو جانش را برای حفاظت از مردم آمریکایی فدا میکند.
فصل ۳
در آغاز این فصل، ۳ سال از حوادث فصل دوم گذشتهاست، جک بهعنوان مدیر سیتییو انتخاب شدهاست، او در جریان عملیاتی از پیش به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است، ولی در تلاش است تا مواد را ترک کند. همچنین او به جهت اینکه از دخترش کیم محافظت کند او را نیز به جهت کار در بخش کامپیوتر به سیتییو آورده است. در ابتدا جک و همکارش چیس ادمونز برای بازجویی از شخصی در زندان به نام رامن سالازار میروند، جک پس از عملیاتی او را فراری میدهد و همگان از این موضوع تعجب میکنند اما پس از مدتی مشخص میشود که این یک عملیات مخفی برای دستگیری برخی عوامل تروریست است و همچنین به دست آوردن ویروس خطرناکی که بهدست برخی عوامل قاچاق دارو قرار است به آمریکا برده شود است، در اوایل فصل کلوئی ابرایان در ادارۀ سیتییو کودکی را با خود همراه دارد و مشخص میشود که آن کودک فرزند چیس ادمونز است و از آنجا که کیم باور با چیس رابطه داشته از این مسئله تعجب میکند، در سوی دیگر تونی آلمیدا در عملیاتی بهدست تروریستها زخمی شدهاست و جک که در مکزیک است مسئولیت مدیریت سیتییو به دوش میشل دسلر میافتد، پس از اینکه این جریان (عملیات مکزیک) به گوش رئیس جمهور دیوید پالمر میرسد به شدت از این پنهانکاری ناراحت میشود. او که در حال رقابت برای پیروزی در دورۀ دوم انتخابات ریاست جمهوریش است با مسائلی از جمله جریان ارتباط داشتن برادرش وین پالمر با همسر یکی از مسئولان پرنفوذ دولتی و مقابله با تروریستها است. در مواردی مجبور به تسلیم دربرابر برخی خواستههای تروریستها (از جمله تحویل دادن رایان شاپل مسئول ارشد تشکیلات ضدتروریستی به آنان) میشود در اوایل فصل جک در مکزیک موفق به کسب ویروس میشود. اما بعد از مدتی متوجه میشود که ویروس تقلبی است. او همچنین نینا مایرز را در گروههای خطرناک خلافکار دستگیر میکند و به سیتییو منتقل میکند، نینا درصدد فرار برمیآید ولی جک او را در هنگام فرار میکشد که برای خیلیها سوء تفاهم میشود که آن مسئله شخصی بودهاست، پس از ساعتها عملیات جک موفق به دستگیری تروریستها میشود. اما درسویی باقیماندگان تروریستها با مقدار کمی از ویروسی که برایشان باقی مانده میخواهند به اهدافشان برسند، آنان میشل دسلر را گروگان میگیرند و همسرش تونی آلمیدا را تهدید میکنند و تونی در برابر خواستههایشان تسلیم میشود که به همین جهت در پایان تونی بهعنوان خائن به کشورش شناخته میشود که با تلاشهای رئیسجمهور پالمر و جک باور از زندان آزاد میشود و در نهایت میشل نجات پیدا میکند و جک نیز موفق به ترک مواد مخدر میشود، اما پرزیدنت پالمر بهدلایلی از شرکت در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری کنارهگیری میکند.
فصل ۴
از جریانات فصل سوم، ۱ سال و نیم گذشته است، جک باور در وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا برای وزیر دفاع آمریکا، جیمز هلر کار میکند. او همچنین با دختر وزیر دفاع آدری رینز رابطه دارد، در اپیزود اول جیمز هلر به دیدار پسر کوچکترش میرود که با حملۀ تروریستهای ترک که از آمریکا و مردم آمریکایی متنفرند روبهرو میشوند، جیمز هلر و دخترش ربوده میشوند و جک درصدد نجات آنان مییابد و پس از عملیات سخت موفق میشود، از سوی دیگر خانوادهای به نام آراز به حبیب مروان (تروریست اصلی) کمک میکنند و در پوشش یک خانواده قانونمند برخی اعمالی را که مشکل است انجام میدهند، اولین هدف تروریستها پرزیدنت جان کیلر، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا است که موفق به حمله به هواپیمای رئیس جمهور با هواپیمای رادارگریزی که از خود ارتش آمریکا دزدیده بودند، میشوند، رئیس جمهور زخمی میشود و بیشتر افراد درون هواپیما کشته میشوند، اما این پایان کار نیست آنان نقشههای دیگری دارند که بیشترشان با عملیاتهایی که مأمور ویژۀ فدرال جک باور و واحد ضد تروریستی (سیتییو) انجام میدهند، متوقف و خنثی میشود. آخرین نقشۀ حبیب مروان انفجار یک بمب اتمی در خاک آمریکاست. هدف او به طور دقیق مشخص نیست که میخواهد کدام شهر یا ایالت را مورد هدف قرار دهد و به همین جهت جک وارد جریان میشود و در آخر با تحت فشار گذاشتن مروان متوجه هدف که شهر لس آنجلس است میشود و خطر را با شلیک هواپیمایی به موشک دارای کلاهک هستهای رفع میشود، اما در این جریانات جک برای پیدا کردن مروان مجبور میشود به سفارت جمهوری خلق چین برای بازجویی از شخصی چینی که از مکان مروان خبر دارد حمله کند، دولت چین خواستار تحویل سریع باور به چین است اما با تلاش رئیس جمهور سابق آمریکا، دیوید پالمر و همچنین دوستان جک موفق به جعل مرگ جک میشوند و جک زندگی جدیدی را شروع میکند.
فصل ۵
در ابتدای فصل پنجم، ۱۸ ماه از جریانات فصل چهارم گذشتهاست، همگان تصور میکنند جک باور مردهاست، یک گروه تروریستی رئیسجمهور سابق آمریکا، دیوید پالمر را ترور میکنند و درصدد این هستند تا این جریان را به گردن جک بیندازند و سعی دارند تمامی افرادی که از جعل مرگ جک خبر داشتند (تونی آلمیدا، میشل دسلر و کلوئی ابرایان) را به قتل برسانند، میشل بدست تروریستها کشته میشود و تونی نیز به شدت زخمی میشود، اما کلوئی سریع عمل میکند و از چنگال تروریستها فرار میکند و جک را از این جریان مطلع میکند و او برای کمک به کلوئی از محل جدید زندگیاش به لس آنجلس میآید، از سوی دیگر رئیس جمهور چارلز لوگان در حال بستن قراردادی با رئیسجمهور روسیه، یوری سواروف است ولی تروریستهای روسی درصدد جلوگیری از ایجاد روابط صمیمانه با غرب و ترور رئیس جمهور سواروف هستند، از همین رو لوگان را به کشتن مردم آمریکایی تهدید میکند و او تسلیم میشود اما با تلاش و فداکاری مأمور گارد ویژه، آرون پیرس حملات تروریستی شکست میخورد، جک نیز موفق به مهار حملهٔ دیگری در فرودگاه لس آنجلس میشود، پس از اینها تونی به هوش میآید و پس از مطلع شدن از مرگ میشل بسیار ناراحت میشود و در جریان درگیری در مرکز پزشکی سیتییو با هندرسون (مأمور سابق دولتی که گمان میرود با تروریستها همدست است) کشته میشود (که در فصل هفتم مشخص میشود، تونی زندهاست) و هندرسون از مرکز فرار میکند. جک در جریان عملیاتی متوجه موضوعی شگفتانگیز که همدستی رئیس جمهور چارلز لوگان با عوامل تروریستی است، میشود و پس از عملیاتهای خطرناکی موفق به دستگیری رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا میشود. همچنین او هندرسون را در پایان فصل میکشد ولی عوامل دولت چین که حواسشان بهشدت به سوی جک باور بود از موضوع زندهبودن جک مطلع میشوند و به جهت حملهٔ جک به کنسولگری چین (در اواخر فصل چهارم) او را دستگیر و به چین منتقل میکنند.
فصل ۶
۲۰ ماه پس از پایان فصل ۵، فصل ششم در ساعت ۶ صبح و در شهر لس آنجلس آغاز میشود. تروریستهایی عرب که سر دستهشان حمری الاسد است دولت آمریکا را همواره تهدید میکنند، اما در سویی دیگر شخصی به نام ابو فاید از رئیس جمهور ایالات متحده؛ وین پالمر خواسته معامله دارد و به او گفته که اگر دولت آمریکا، مأمور سابق سیتییو، جک باور که در چین زندانی است را به آنها تحویل دهند، در عوضش مکان حمری الاسد را به آنان خواهد گفت، دولت آمریکا این کار را میکند و با مذاکره جک را از چین تحویل میگیرد و به آنان میدهد، جک در پیش تروریستهایی که از او کینههای زیادی داشتند، متوجه میشود که الاسد فقط یک وسیله برای گول زدن آمریکاییها بوده است و تروریستهای اصلی خود ابوفاید و عواملش هستند، او موفق به فرار از چنگ ابوفاید میشود و درصدد آگاه ساختن مسئولان آمریکایی میشود. اما آنان حرفهای جک را باور نمیکنند و جک خود دست به کار میشود و الاسد را نجات میدهد و با او حملهٔ تروریستی مترو را خنثی میکند، اما جک بعد از مجبور شدن به کشتن همکارش کرتیس تصمیم به ترک شغلش را میگیرد. اما با انفجار بمب اتمی در لسآنجلس توسط تروریستها که طی آن ۱۲٬۰۰۰ آمریکایی مقیم لس آنجلس کشته میشوند، او نظرش تغییر میکند و تصمیم به مقابله با آنان را میگیرد، پس از چندین عملیات خطرناک جک تروریستها را که عمدتاً عرب و روسی هستند را دستگیر میکند و تراشهٔ مربوط به فناوریهای نظامی روسیه را پس میگیرد، اما برخی چینیها که آدری رینز را پس از فصل پنجم (که به دنبال جک تا چین رفته بود) گروگان گرفته بودند در عوض تراشهٔ تکنولوژیهای روسیه حاضرند او را آزاد کنند و جک به جهت آزاد کردن آدری این کار را میکند و این خشم دولت روسیه را در بر دارد و دولت روسیه تهدید به این میکند که اگر فناوریهای نظامی روسیه لو برود آنان ایالات متحده را مسئول میدانند و بین روسیه و آمریکا جنگ خواهد صورت گرفت، اما جک موفق به بازپسگیری تراشه میشود، ولی به دلایل شخصی تصمیم به ترک همیشه آدری میگیرد.
۲۴: رستگاری
۲۴: رستگاری نام فیلم دوساعتهای است که بین فصل ششم و هفتم سریال ۲۴ پخش شد. جک ۴۴ ماه پس از اتفاقات فصل ششم به زندگی در کشور سانگالا و در کنار دوست قدیمیاش کارل بنتون روی آوردهاست. در همین زمان الیسون تیلور در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسیدهاست و در حال تحویل گرفتن دفتر خود در کاخ سفید است. جک نیز به علت اعمال شکنجه در انجام بازجوییهایش از طرف دولت آمریکا تحت پیگرد است. او و کارل در سانگالا مدرسهای درست کردهاند و اعمال بشردوستانه انجام میدهند. سرهنگ دوباکو و جنرال جوما که درصدد کودتا هستند، در حال جمعآوری بچههای بیسرپرست هستند تا آنها را به ارتش خود اضافه کنند. وظیفه جک در این فیلم حفظ جان کودکانی است که کارل برای نگهداری و آموزش آنها زحمت کشیدهاست. دوباکو به دنبال این بچهها است. کارل در این جریانات کشته میشود. در آخر جک مجبور میشود برای حفظ جان این بچهها خودش را تحویل سفارت آمریکا بدهد.
فصل ۷
پس از شش روز سخت در شهر لسآنجلس واقع در کالیفرنیا، اینبار فصل ۷ در شهر واشنگتن دیسی و همزمان با محاکمهٔ جک باور و بقیهٔ اعضای واحد سیتییو که اکنون منحل شدهاست میباشد، برخی عوامل تروریست آفریقایی سعی در ایجاد خلل در پروازهای هواپیماهای مسافربری آمریکایی و انجام عملهای تروریستی دارند و از این رو افبیآی مأموری به نام رنه واکر را برای انتقال جک از دادگاه و استفاده از کمک او در جهت خنثیسازی حملات تروریستی میفرستد، پس از مدتی مشخص میشود که یکی از تروریستها تونی آلمیدا، دوست جک و مأمور سابق سیتییو میباشد. جک موفق به دستگیری او میشود ولی پس از مدتی متوجه میشود که این اعمال تونی برای نفوذ در شبکهٔ تروریستی و شناسایی عوامل فاسد دولتی است و او را در فرار از افبیآی یاری میکند، جک با کمک برخی دوستانش موفق به دستگیری یکی از تروریستها به نام ایکه دوباکو میشود و از فرار او به سانگالا جلوگیری میکند، پس از مهار این اعمال تروریستی دولت آمریکا به کشور سانگالا حملهٔ نظامی میکند و ژنرال جوما فرمانده و رهبر سانگالا برای تلافی دست به حملهای تروریستی میزند و کاخ سفید را هدف میگیرد و رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، الیسون تیلور را گروگان میگیرد که با فداکاری بیل بیوکانان این حمله شکست میخورد. اما مشکل دیگری در پیش روی آمریکا است و سران یک پایگاه نظامی خصوصی خواهان نفوذ بیشتر و بدستگیری اختیارات بیشتری در دولت آمریکا هستند و این مسئله را با تهدید رو به جلو میبرند، اما تونی آلمیدا که کینهٔ زیادی از این افراد دارد در گرفتن انتقام ازشان موفق عمل میکند، ولی جک باور به موقع میرسد و از کشتهشدن این افراد بدست تونی جلوگیری میکند و آنان را تحویل قانون میدهد، در اواخر این فصل جک در طی عملیاتی به مواد سمی آلوده میشود که با انجام جراحی بوسیلهٔ ژن فرزندش کیم درمان میشود.
فصل ۸
۱۸ ماه پس از اتفاقات فصل ۷، فصل ۸ این سریال در نیویورک سیتی آغاز میشود. جک بازنشسته شدهاست و زندگی جدیدی را به همراه دخترش کیم و داماد و نوهاش تری آغاز کردهاست. همزمان رئیسجمهور کشور جمهوری اسلامی کامستان در خاک آمریکاست و در حال انجام مذاکرات صلح با آمریکاست و تروریستها که عوامل داخلی و خائن دولت کامستان هستند میخواهند جلوی این کار را با ترور پرزیدنت حسن بگیرند. در ابتدا آنها موفق نمیشوند، ولی در ادامه با وارد کردن یک بمب هستهای به آمریکا و تهدید که آن را در نیویورک منفجر خواهند کرد، خواهان تحویل دادن پرزیدنت حسن میشوند، دولت آمریکا با این پیشنهاد مخالفت میکند و خود را برای انفجار بمب هستهای آماده میکند، ولی پرزیدنت حسن خودش را تحویل تروریستها میدهد و آنها نیز او را به قتل میرسانند. همچنین رنه واکر توسط عوامل روس کشته میشود و جک برای انتقام، به دنبال عاملان میرود. او متوجه میشود که پشت پرده همهٔ اتفاقات دولت روسیه و در رأس همهٔ آنها رئیسجمهور روسیه، پرزیدنت سواروف میباشد. روسیه مخالف امضای این عهدنامهٔ صلح است، به همین علت با کمک به تروریستها، سعی داشته تا جلوی امضای این عهدنامه را بگیرد. جک تمام عاملان از جمله وزیر امور خارجه روسیه را میکشد. البته قصد دارد که پرزیدنت سواروف را هم بکشد که کلویی جلوی او را میگیرد. در انتها او تحت تعقیب است و مجبور میشود به خارج از کشور بگریزد.
زمان واقعی
این ایده را که اتفاقات سریال در زمان واقعی رخ بدهد، جول سارنو داد. زمان پخش هر قسمت از این سریال، با ترکیب پیامهای بازرگانی، یک ساعت میشود.هر وقتی که پیامهای بازرگانی پخش میشود، زمان سریال حدود ۴ دقیقه جلو میرود که در این زمانها معمولاً اتفاقاتی که نشان دادن آنها اهمیتی ندارد، میافتد. مانند پیمودن مسیری بین دو مکان.
در سریال ۲۴، از تصاویر آهسته استفاده نمیشود. به جز قسمت آخر فصل اول، در این سریال هرگز از گذشتهنمایی استفاده نشدهاست.
مکانهای فیلمبرداری
شش فصل اول این سریال در شهر لسآنجلس و مکانهای نزدیک کالیفرنیا فیلمبرداری شدهاست. فصل هفتم در واشنگتن دیسی و فصل هشتم در نیویورک سیتی فیلمبرداری شدهاست. همچنین فیلم تلویزیونی رستگاری، در آفریقای جنوبی فیلمبرداری شدهاست.
شخصیتهای اصلی
جک باور
جک باور (به انگلیسی: Jack Bauer) (متولد ۱۸ فوریه ۱۹۶۶) شخصیت اصلی این سریال است و در تمامی قسمتهای آن نقش آفرینی کردهاست، او با شخصی به نام تری باور ازدواج میکند و حاصل این ازذواج دختری به نام کیم باور میشود او پس از به استخدام در آمدن سیتییو با همسرش بر سر اینکه کمتر به خانواده اهّمیّت میدهد به مشکل بر میخورد و همسرش با او به هم میزند و خود نیز برای تلافی با همکارش نینا مایرز (که بعداً مشخص میشود با تروریستها کار میکرده) رابطه برقرار میکند و دخترش اینها را از چشم مادرش میبیند، پس از مدتی ایشان دوباره با هم به زندگی میپردازند و از کارهای گذشته پشیمان شدند، در جریان بررسی پروندهای به دست جک باور تروریستها همسر و دخترش را گروگان میگیرند و با این کار میخواهند از جک استفاده کنند که پس از مدتی جک موفق به بازپس گیری همسر و دخترش میشود، پس از اینها تروریستها که از جک باور کینههای فراوانی دارند تصمیم به انتقام میگیرند و در جریاناتی عامل نفوذی تروریستها نینا مایرز همسر جک تری باور را میکشد ولی جک از تمامیشان انتقام میگیرد و نینا را دستگیر میکند اما فرزندش کیم پدرش را مقصر میداند، پس از این جریانات مدتی میگذرد تا اینکه رئیسجمهور جدید ایالات متحده دیوید پالمر از جک برای فرونشاندن حملات تروریستی کمک میخواهد و جک در این راه گام بر میدارد و پس از ساعات طولانی کار موفق به دستگیری عوامل تروریستی میشود و دخترش کیم نیز سعی میکند او را ببخشد، جک به کارش در سیتییو ادامه میدهد تا در جریان عملیاتی معتاد به مواد مخدر میشود او پس از مدتی به مدیریت سیتییو منصوب میشود در حالی که برای دخترش آشکار است که پدرش معتاد شده او پس از انجام مأموریتهایی در مکزیک و دستگیری عوامل برادران سالازار (تروریستها) تصمیم به ترک مواد برای همیشه میگیرد و موفق میشود پس از مدتی او سیتی یو را ترک کرده و به وزارت دفاع میپیوندد و در آنجا با دختر وزیر دفاع، آدری رینز آشنا میشود و با او رابطه برقرار میکند پس از مدتی و در جریان حمله به کنسولگری چین او مجبور میشود مرگ خود را بازسازی کند تا از خشم دولت چین در امان بماند و به همین دلیل مجبور به ترک همهچیز از جمله دخترش کیم و معشوقهاش آدری میشود، پس از مدت کوتاهی اتفاقاتی برای دوستانش، تونی آلمیدا، میشل دسلر و کلوئی ابرایان میافتد و برخی عوامل فاسد دولتی سعی در به گردن انداختن ماجرای ترور رئیسجمهور پیشین آمریکا دیوید پالمر به گردن جک دارند ولی جک تصمیم به ثابت کردن بیگناهی خود دارد و در این راه پیروز میشود پس از اتفاقات نهچندان خوبی که برای جک و دوستانش میافتد مشخص میشود که رئیسجمهور وقت آمریکا چارلز لوگان به کارهای غیرقانونی میپردازد و جک موفق به تحویل دادن او به قانون میشود ولی پس از این دولت چین متوجه زندهبودن جک میشود و چینیها او را میربایند پس از تحمل شکنجههای فراوان دولت آمریکا برای استفاده از جک برای متوقف کردن برخی تروریستها او را از دولت چین باز پس میگیرد و جک در این راه به موفقیت دیگری دست مییابد در اواخر کانون این ماجراها جک متوجه میشود که آدری بدست چینیها دزدیده شده و آنان قصد استفاده از آدری برای انجام خواستههایشان توسط جک را دارند اما او تن بدین کار نمیدهد و آدری را ازشان پس میگیرد بعد از اینها او به کشور آفریقایی سانگالا میرود و عملیاتهایی در آنجا انجام میدهد.پس از به قدرت رسیدن رئیسجمهور جدید الیسون تیلور سیاستهای جدیدی در دولت آمریکا ایجاد میشود و سیتییو بدلیل انجام اعمال شکنجه منهدم میشود و جک ممکن است مجازات شود اما در شرایط سخت اف بی آی از جک استفاده میکند و در آخر هم عوامل آفریقایی دستگیر و یا کشته میشوند، جک در جریان انجام وظیفهاش که حفاظت از مردمان آمریکایی است به گازهای خطرناکی آلوده میشود ولی پس از انجام عملی پزشکی بهبود مییابد او پس از مدتی تصمیم به ترک و بازگشت به لس آنجلس و زندگی با خانواده دخترش میگیرد اما باز هم نمیتواند جلوی حسش که حس حفاظت از مردم است را گیرد و در عملیاتهای سیتییو جدید که اینبار در شهر نیویورک است شرکت میکند او با مأموری به نام رنه واکر رابطه برقرار میکند، رنه توسط عوامل تروریست روسی کشته میشوند ولی جک در آخر ازشان انتقام میگیرد و معاهدهٔ صلح جهانی را که پرزیدنت تیلور بسته بود را به خطر میاندازد و رئیسجمهور دستور دستگیری او را میدهد که پس از مدت کوتاهی خانم تیلور متوجه اشتباهاتش و کارهای غیرقانونی که در راه این معاهده کرده بود میشود و خودش را معرفی و دستور آزادی جک را میدهد.
تونی آلمیدا
تونی آلمیدا (به انگلیسی: Tony Almeida) کسی است که برای ادارهٔ سیتییو برای مدتها کار میکرده او در ابتدا با نینا مایرز روابطی داشتهاست، پس از اینکه نینا با جک رابطه برقرار میکند رابطهاش با جک سرد میشود، پس از دستگیری نینا و ثابتشدن اینکه او با تروریستها کار میکرده، بین او و جک روابط دوستانهای برقرار میشود پس از مدتی او به مدیریت سیتییو منصوب میشود او با یکی از کارمندان سیتییو به نام میشل دسلر رابطه برقرار میکند و پس از مدتی با او ازدواج میکند، پس از مدتی او در جریان عملیاتی (فصل سوم) زخمی میشود که پس از مدتی بهبود مییابد پس از عملیاتهای موفقیتآمیزی که جک در آنان شرکت کرده بود و تقریباً تمامی عوامل تروریست را دستگیر کرده بود تروریستها از میشل برای انجام خواستههایشان استفاده میکنند و تونی پس از این به جرم اجابت خوستههای تروریستها به عنوان خائن شناخته میشود و حتی به زندان میافتد که البته پس از این با تلاشهای پرزیدنت دیوید پالمر و جک باور آزاد میشود و به خاطر رفتارهای نامناسبش میشل از او جدا میشود و او را ترک میکند پس از مدتی جک از تونی کمک میخواهد و همین زمینهٔ ملاقات دوبارهٔ میشل را فراهم میآورد و پس از مدت کوتاهی میشل او را میبخشد و دوباره به زندگی مشترکشان باز میگردند، پس از ترور رئیسجمهور پالمر توسط عوامل فاسد دولتی میشل کشته میشود و تونی زخمی میشود و در این جریانات همگان فکر میکنند تونی کشته شده اما او پس از مدتی برای انتقام باز میگردد (فصل هفتم) و در طول این زمانها فقط به فکر انتقام از قاتلان میشل دسلر بودهاست و در آخر جک جلوی او را میگیرد اما عوامل فساد دستگیر میشوند.
کلوئی ابرایان
کلوئی ابرایان (به انگلیسی: Chloe O'Brian) تحلیلگر و کارمند واحد سیتییو است، او با جک باور رابطهٔ خوبی دارد قبل از پیوستن به سیتییو از همسرش موریس ابرایان جداشده بود او در فصل سوم کودکی را همراه دارد و توسط رایان شاپل مدیر ارشد تشکیلات ضدتروریستی مورد بازخواست قرار میگیرد که پس از مدتی مشخص میشود که این کودک فرزند چیس ادمونز دیگر کارمند سیتییو بودهاست، پس از این او به موفقیتهایی دست مییابد و ترفیع میگیرد، کلوئی پس از اینها در فصل پنجم رئیس دیگر کارمند سیتییو ادگار میشود و هیچگاه رفتار خوبی با ادگار ندارد که پس از سانحهٔ تروریستی حمله به سیتییو بوسیلهٔ گاز اعصاب در فصل پنجم و کشته شدن ادگار به شدت از این کارش پشیمان میشود، در اواخر فصل پنجم او دوباره همسر سابقش را ملاقات میکند (که پس از مدتی دوباره با هم ازدواج میکنند)، او همچنین نقش کلیدی و مهمی در دستگیری رئیسجمهور خائن چارلز لوگان داشتهاست، در فصل ششم او باردار میشود و با مشکلاتی با همسرش روبهرو میشود که همگی پس از مدتی رفع میشوند، در فصل هفتم او صاحب فرزندی شدهاست و به شناسایی عوامل فساد دولتی همراه با بیل بیوکانان و تونی آلمیدا مشغول است و از سیتییو جدا شدهاست، در فصل هشتم با بازگشایی مجدد واحد ضدتروریستی اینبار در شهر نیویورک به این واحد به دلیل مشکلات مالی میپیوندد و در اواخر به مدیریت آن نیز منصوب میگردد او همچنین در قانع کردن جک برای انجام ندادن اعمال انتقام جویانه با بهای سنگین نقش مهمی داشت.
کیم باور
کیم باور (به انگلیسی: Kim Bauer) دختر جک باور و تری باور است، او در ابتدا رابطهٔ خوبی با مادرش نداشت ولی پس از ربودهشدن خود و مادرش بدست تروریستها نظرش تغییر میکند، پس از کشتهشدن مادرش توسط نینا مایرز او پدرش را مقصر میداند و به همین جهت او را ترک میکند و در خانهای به پرستاری میپردازد پس از مشاهدهٔ رفتار بد سرپرست آن خانواده با فرزندشان مگان، کیم مگان را برمیدارد و فرار میکند و تصمیم دارد که مگان را از آن خانواده گیرد و اتفاقات خطرناکی را پشت سر میگذارد و در نهایت نجات مییابد و پدرش را میبخشد، پس از اینها پدرش جک او را به سیتییو میبرد تا به خود نزدیک باشد و او با شخصی به نام چیس ادمونز رابطه برقرار میکند، بعد از اینکه مرگ پدرش را بازسازی میکنند و از آنجا که او خبر نداشته پدرش زندهاست دچار شکست احساسی میشود و چیس نیز ترکش میکند ولی پس از مدتی با بیان برخی دلایل توسط پدرش قانع میشود، در روز هفتم (فصل هفتم) او ازدواج کردهاست و او به پدرش در انجام عمل پزشکی ژنتیکی کمک میکند و پدرش زنده میماند، پس از این کیم از پدرش درخواست میکند که با او به لس آنجلس باز گردد اما پدرش دوباره در جریاناتی میافتد و نمیتواند دخترش کیم را همراهی کند.
دیوید پالمر
دیوید پالمر (به انگلیسی: David Palmer) یک نامزد دموکرات برای ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا بود، او در هنگام نامزدیاش برای ریاست جمهوری متوجه میشود که خانوادهاش در برخی موارد برخی موضوعات حساس را پنهان کرده و به او نگفتند و به همین جهت باعث ایجاد حس بیاعتمادی میشود و با مشاهدهٔ قدرت طلبی و خودخواهی همسرش شری پالمر پس از موفقیت در انتخابات او را ترک میکند، او در فصل دو به ریاست جمهوری رسید و در جریانات عملیات تروریستها از جک کمک خواست، در اواخر این فصل نزدیک بود ریاست جمهوریاش به خطر بیفتد که با عملکرد سریع جک موفق به اثبات حرف خود که دولتهایی در خاورمیانه در حادثهٔ انفجار بمب اتمی در خاک آمریکا دست نداشتند، در فصل سوم نیز با خطر حملهٔ تروریستها اینبار با ویروسی خطرناک روبهرو میشود که با کمک جک مهار میشود او در این فصل از همسر سابقش شری نیز کمکهایی دربارهٔ مسئله ارتباط برادرش وین پالمر با همسر یکی از اشخاص مهم میگیرد، پس از این او به خاطر مرگ همسرش در دورهٔ جدید انتخابات شرکت نمی کند اما در دورهٔ چارلز لوگان بدلیل بیلیاقتی پرزیدنت چارلز لوگان کمکهایی به دولت میکند، او همچنین در بازسازی مرگ جک در آخر فصل چهارم نقش کلیدی داشته، سرانجام بدلیل مطلع شدن از برخی کارهای غیرقانونی رئیسجمهور لوگان توسط عوامل او و باندهای فاسد دولتی ترور میشود.
علاقه مندي ها (Bookmarks)