نام سریال : Dexter
سال ساخت : 2006
ژانر : درام جنایی
امتیاز در imdb : از ده 9.2
سریال دکستر ،یه سریال درام هست که از سال 2006 شبکه showtlime شروع به پخش اون کرد...این سریال بدلیل داستان متفاوت و منسجم و همینطور بازی خوب Michael C. Hall
در نقش دکستر مورگان استقبال خوبی از طرف بینندگان شبکه شو تایم داشت و تا الان شش فصل از این سریال پخش شده و فصل هفتم این سریال هم در دست ساخت هست...
هر فصل این سریال 12 قسمت و مدت هر قسمت 60 دقیقه هست...
این سریال در میان منتقدین هم جایگاه خوبی داره و ده ها جایزه رو مال خود کرده ازجمله دو جایزه Golden Globe و یک جایزه Emmy ...
خود Michael C. Hall هم پس از سه سال متوالی کاندید شدن در گلدن گلوب درسال چهارم توانست جایزه بهترین بازیگر مرد سریال های تلویزیونی درام رو مال خود کنه...
داستان این فیلم در مورد دکستر مورگان کارشناس تحلیل اثر خون در پلیس میامی هست...دکستر به ظاهر فردی اروم و معمولی نشون میده ولی در واقع قاتل زنجیره ای هست که خودشو در بین ماموران پلیس میامی مخفی کرده...
قربانی های دکستر افراد خاصی هستن،دکستر فقط کسایی رو میکشه که مرتکب قتل شده باشن و قانون موفق به دستگیریه اون ها نشده باشه!!!
در هر قسمت این سریال دکستر مشکلات و پیچیدگی هایی رو تجربه میکنه و در پایان قسمت با درس گرفتن از اون مشکلات کم کم یاد میگیره که چطور خودشو در بین مردم بصورت یه آدم عادی و معمولی نشون بده...
داستان فیلم هم اول شخصه و در واقع ما در ذهن دکستر هستیم و افکار اونو میشنویم که در مورد مردم و دوستانش چه ذهنیتی داره...
این سریال بسیار سریال خوش ساختیه و و بعد از دیدن دو سه اپیزود کاملا با سریال ارتباط برقرار میکنین...مخصوصا طرفداران فیلمهای درام اگه میخوان فیلم متفاوتیو در این ژانر تجربه کنن حتما این سریالو ببینن...
معرفی بازیگران:
مایکل سی هال در نقش دکستر مورگان
جنیفر کارپنتر در نقش دبرا مورگان خواهر دکستر مورگان
از دیگر بازیگران سریال میتوان به
سی اس لی در نقش ویسنت ماسوکا
دزموند هرینگتون در نقش کاراگاه جوزف کوئین
دیوید زایس در نقش انخل باتیستا
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فصل یک (قاتل کامیون یخچالدار) : فصل یک همینطور که دیدین مثل اکثر سریال ها معمولا معرف کاراکتر اصلیه ولی فوقش تا حدود یکی دو قسمت اول و ادامه میره رو داستان خطی سریال;ولی فصل اول دکستر تمام 12 قسمتش در مورد اینکه دکستر واقعا کیه و چرا اینقدر به خون و کشتن علاقه داره . شاید همین موضوع باعث شد که سریال یه سیر خطی جدید رو به بینندها معرفی کنه و باعث جذابیتش بشه ولی نکات منفی فصل اول سریال دکستر شاید به خاطر داشتن صحنه های دلخراش بسیار زیاد و جنبه طنز کمتر بود و به خاطر همین هم شاید نتونست اون چیزی رو که سازندگان انتظار داشتن بوجود بیاد
فصل دوم(قصاب لنگرگاه) : اما فصل دوم تغییرات زیادی داشت از اونجایی که فصل اول دارای صحنه های وحشتناک زیادی بود در فصل دوم کمی چاشنی وحشت رو کم کردن و به چاشنی طنز و مخصوصا هیجان اضافه کردن چراکه فصل دوم دقیقا راجب به قتلهایی بود که دکستر انجام میداد و پلیس به دنبال پیدا کردن جنازه های تکه پاره شده ته دریا به دنبال پیدا کردن قاتل اصلی که خود دکستر بود نیز بودند ... اما شاید اضافه کردن چاشنی هیجان برای سازندگان کافی نبود و آنها نیاز به چیزی داشتند که از فروش سریالشون مطمئن میشدند حدس بزنید چی بود بله چاشنی س...ک...س که در فصل دوم خیلی بیشتر شد و صحنه های جنسی نیز برای محکم کاری بهش اضافه شد که خب این نقشه با موفقیت رو به رو شد و سریال یک سیر صعودی پیدا کرد
فصل سوم(قاتل پوست کن) : در فصل سه ما شاهد اضافه شدن بازیگرای بسیار زیادی به سریال بودیم که به ازای هر بازیگر اصلی که در سریال هست (فرض کنیم 20 بازیگر اصلی)بازیگرهای جدیدی هم به سریال اومد که یه جورایی فصل سه رو بسیار شلوغ و پیچیده کرد ... در این فصل ما شاهد این هستیم که دکستر فکر میکنه میتونه تغییر کنه و معتقده کسه دیگه ای هم توی این دنیا هست که مثل اون باشه یا حداقل کسایی هستند که دکستر رو همینجور که هست بپزیرند ... به خاطر همین دکستر سعی کرد اسرار خدمش رو با میگوئل پرادی سیاستمدار و دوست صمیمی در میون بزاره که در آخر این کار برای دکستر به قیمت جون یک انسان بیگناه تموم شد ... شاید میشه گفت سریال دکستر تازه از این فصل شروع شد چون تمام کاراکترهای اصلی سریال در این فصل وارد روابط های دوستی با جنس مخالف(به غیر از دکستر)شدند و سعی کردند که از زندگی و کارشون نهایت لذت رو ببرند ... این در حالی بود که فراموش کردند اون بیرون قاتلینی هست که آزادانه میچرخند و رد ورای افراد معمولی یا سیاستمداران در سطح شهر میچرخند ... به نظر من فصل سه بیش از حد شلوغ پلوغ شده بود و کاراکتر ها بسیار زیاد شدند و شاید یکی از نکات منفی این فصل هم همین بوده باشه
فصل چهارم (قاتل سه گانه) : در فصل چهارم دوباره سریال به اون حالت توازن خودش دست پیدا میکنه و کاراکترها به زندگی عادی خودشون برمیگردند(و تعدادشون کمتر میشه)و جنبه های طنز سریال بیشتر و بیشتر میشه طوری که بیننده بیشتر برای دیدن این فصضل ترقیب میشه و دکستر مورگان که از اتفاقات فصول قبل درسهای زیادی گرفته بود اکنون بسیار با تجربه تر شده و دیگه عجولانه دست به کاری نمیزنه ... قاتل قدیمیی که به مدت 30 سال تحت تعقیب پلیس بود اکنون به میامی اومده و این میتونه یه فرصت خوب برای دکستر باشه تا دلی از خون دربیاره! ... در این فصل ما میبینیم که دکستر به جای اینکه قاتل سریالی رو بکشه با اون دوست میشه و سعی میکنه وارد زندگیش بشه چون میبینه قاتل سه گانه با این همه سابقه قتل و آدم کشی هنوز توسط پلیس دستگیر نشده و هنوز در سن 60 سالگ به قتلهاش ادامه میده و این میتونه الگویی برای دکستر باشه ... دکستر زمانی که میخواست قاتل سه گانه رو بکشه متوجه میشه که این فرد تنها نیست و خانواده داره یک زن داره و یه دختر 15 16 ساله و یه پسر 20 25 ساله ... دکستر سر یه دوراهی میمونه که بکشتش یا نه!؟ ... دکستر سالها از "ریتا" و دو فرزندش برای پوشش خودش استفاده کرده بود و حالا میبینه یه قاتل دیگه هم از همین روش برای پوشش استفاده کرده ... دکستر مدتها سعی کرد با قاتل سه گانه رابطه بر قرار کنه و وارد زندگی او بشه و همین امر فرصتهای زیادی رو برای کشتن قاتل سه گانه از دکستر گرفت که برای دکستر خیلی گرون تموم شد ... بله قاتل سه گانه فهمید دکستر کیه و سعی کرد زندگیش رو نابود کنه و فرار کنه گرچه دکستر موفق شد قاتل سه گانه رو رو بکشه ولی خب نوش دارو پس از مرگ سهراب ... ... ... اون صحه یکی از دلخراشترین صحنه های این سریال بود که باعث نابودی دکستر از درون شد ... مردی که در کودکی معصومیت خودش رو از دست داده بود و نصبت به هیچ چیزو هیچکسی احساسی نداشت برای اولی بار حس پشیمانی و افسوس به او دست داد که این میتونه درس بزرگی برای دکستر باشه
فصل پنجم (مسافر تاریکی) : در این فصل, دکستر و سریال دکستر وارد یه بخش جدیدی میشه ... هم اکنون بینندهای زیادی در دنیا هستند که میخوان بدونند حرکت بعدی دکستر چیه ... دکستر باز هم نا امید و خسته از راهی که رفته و دیگه نمیدونه که از این دنیا چی میخواد ... ما در این فصل میبینیم که دکستر به شدت احساس نیاز به یک هم دم رو میکنه مردی که کلا هیچ احساسی نسبت به هیچی نداره حالا احساس تنهایی میکنه و فکر میکنه که با کشتن گناهکاران میتونه دوباره به حالت اولش برگرده اون فردی رو پیدا میکنه که دختر های بیگناه رو شکنجه و بعدش هم میکشتشون ولی وقتی قربانی خودش رو میکشه متوجه میشه دختری او رو نگاه میکرده و همین امر باعث میشه هیجان سریال به یک باره بیشتر بشه ... بعد از گذشت بیش از 50 قسمت از سریال بالاخره یک نفر دکستر رو در حین انجام مراسم قتل میبینه و همین امر دو راه بیشتر برای دکستر نمیزاره یا برای زنده موندن خودش یک فرد بیگناهی رو بکشه یا اینکه طرف رو راضی کنه که به پلیس چیزی نگه ... اول با خودش کلنجار میره که طرف رو بکشه و خودش رو راحت کنه ولی نکشتن افراد بیگناه جزو قوانینی بود که پدرش هری برای اون گزارشته بود ... پس دکستر به اون دختر کمک کرد تا به هدفش یعنی گرفتن انتقام از کسای که او رو شکنجه کردند برسه ... در همین راه اون دختر که اسمش "لومن" بود بعد از میگوئل پرادو دومین کسیه که چهره واقعی دکستر رو میبینه و به دکستر یک بار دیگه این امید رو میده که بالاخره یک نفر هست که دکستر رو همینی که هست بپزیره ولی او اشتباه میکرد ... مسافر تاریکیهای لومن فقط تا زمانی همراه او بود که اون قاتلهای شکنجه گر بیرحم هنوز زنده بوده اند و وقتی دکستر همه اونها رو کشت دیگه لومن علاقه ای به کشتن نداشت و به اصطلاح مسافر تاریکیهای لومن برای همیشه ناپدید شد و دکستر متوجه میشه که لومن دیگه اون لومن قبلی نیست و حالا از دکستر میترسه ... دکستر هم که تازه امیدوار شده بود متوجه این موضوع میشه و لومن او رو ترک میکنه و دکستر دوباره تنها میشه ...
فصل ششم(قاتل آخرالزمان) : در این فصل دکستر ما با یک قاتل جدیدتر و بیرحم تر از فصول قبل آشنا میشیم و دکستر هم که خودش رو پیدا کرده و کمتر اشتباه میکنه اینبار مشتاق پیدا کردن این قاتل آخر الزمانه ... ما در ابتدا متوجه دشمنی غرب با دین میشیم و اینکه آنها دین رو مانع پیشرفت علمی و مانعی برای تکامل انسان میدونن چراکه میبینیم این قاتل از روی کتاب مکاشفه یوحنا الگوی قتلهای خود رو انتخاب میکنه اما در ادامه سریال وقتی دکستر با فردی به نام برادر سم آشنا میشه در واقع سریال سعی میکنه روی مثبت و منفی کسایی که به دین اعتقاد دارن رو نشون بده ... قاتل آخرالزمان که از دین برای کشتن استفاده میکنه و برادر سم که از دین برای پاک کردن سیرت انسانها و نزدیک شدن به خدا استفاده میکنه ... کلا همه چیز داشت خوب پیش میرفت که در اواخر فصل سکه به طور کامل بر میگرده ... در پی اتفاقاتی دکستر متوجه میشه دین همه ش چیزی به جز خرافات نیست و انسان برای موفقیت نباید به کتاب متوسل بشه بلکه باید از تجربه و چیزی که حس میکنه و بهش میگن غریزه برای موفقیت استفاده کنه ... در کل دکستر فکر میکنه "تاریکی و روشنی در این دنیا باید در کنار هم باشند چون این باعث بوجود آمدن یک تعادل به این دنیا میشه" ... یک بار دیگه دکستر که اول فصل اعتراف کرد که به هیچی اعتقاد نداره و در اواسط فصل داشت یواش یواش به خدا اعتقاد پیدا میکرد شد همون دکستر قبلی فردی که به هیچی به غیر از غرائز خودش اعتقاد نداره ... ولی صحنه آخر و دیالوگ آخر سریال یه نکته تاّمل بر انگیز بود, لحظه ای که دب دکستر رو میبینه همون موقع دکستر میگه "وای خــدا!!" شاید در یک کلمه یه چیز معمولی باشه هر کس دیگه ای هم که جای دکستر بود همین جمله رو میگفت "وای خـــدا" ولی چرا دکستر چیز دیگه ای نگفت مثلا S.hit یا F.uck میدونین چرا ؟ به نظر من اینجا نکته ای که میخواست بگه این بود که مهم نیست که تو میخوای به خدا اعتقاد دشته باشی یا نه ... انسان به طور غریزی به وجود یک قدرت برتر از خودش اعتقاد داره و این چیزیه که به هیچ وجه نمیتونی تغییرش بدی
علاقه مندي ها (Bookmarks)