ملك قمي

ملك محمد قمي ملقّب به «ملك الكلام» و متخلّص به «ملك» از استادان نامي سخن در نيمه دوم قرن دهم تا ربع اوّل قرن يازدهم هجري است. شمّه اي از احوالش در تذكره ميخانه با حواشي گلچين معاني، ص 362 - 351 مسطور است.
نخستين تذكره نويسي كه از او ياد كرده، تقي كاشي است كه مي نويسد: «مولانا ملك از شعراي نو درآمد است و در روش شاعري تتبّع مولانا ولي [دشت بياضي ]مي كند. در سن صبي به سلوك طريق موزونان ميال شده، از بلده طيّبه قم به دارالمؤمنين كاشان آمد، و به واسطه حالت عشق به نظم اشعار مشغولي مي كرد،و در فن غزل كمال فصاحت و بلاغت به جاي مي آورد و مدتي مديد كه درين جانب ساكن بود، به جدّ تمام و سعي مالاكلام به مراسم امور شاعري قيام مي نمود. و چونبر اقران و اكفا رتبه تقدم پيدا كرد، متوجه دارالسّلطنه قزوين شد، و قريب بهچهار سال در آن بلده فاخره در مصاحبت موزونان و مستعدان اوقات گذرانيد. امّا چون اعاظم و اهالي آنجا اشعار وي را به سمع قبول استماع نمودند، همّت بررعايت و تربيت وي مصروف گردانيدند. و چون روز به روز پرتو انوار عاطفت سكّان آنجا بيشتر از پيشتر بر وجنات احوال او تافت، مشاراليه نيز خود را فراموش كرده، رايت اشعريّت و تقدّم برافراخت. و بعداليوم به اشعار و منظومات خود اعتقادي بيش از حد پيدا كرده، نسبت به اكفا و امثال خود به طريق تفوّق زيست نمود و از مقتضاي حالت ذاتي و افتادگي تجاوز فرمود. بناءٌ عليه، اين حالت باعث كدورات خواطر ظرفا و مستعدّان شده، وي را اهاجي ركيك كردند و اطوار و افعال سابقه نامرضيّه وي را شهرت دادند. و يكي از ظرفا در حق وي گفته و همانا شاني تكلّوست:... القصه، در رمضان سنه نهصد و هشتاد و هفت (987 ه) از دارالسّلطنه قزوين بيرون آمده، متوجه ديار هند شد و در آن سفر به هر قصبه اي كه رسيد شعرا و ظرفا در اوّل مقدم او را به اعزاز و اكرام تمام تلقّي نمودند، امّا در آخر از اطوار و طريق اختلاط وي رنجيده خاطر گشته اعتقادات خود را از او متبدّل گردانيدند. لاجرم مولاناي مشاراليه در سال مذكور در عراق چندان توقفي ننموده، به جانب هند در حركت آمد و مي گويند الحال در شهر احمد نگر در خدمت اصحاب يقظه و انتباه به سر مي برد و به اصناف سلوك و رياضات اوقات فرخنده ساعات مصروف مي گرداند و مع ذلك چندان حالتي ندارد.

امّا از منظومات وي آنچه در آن اوقات به نظر راقم رسيده، ديوان غزلي بود مشتمل بر دو هزار بيت كه هم در آن زودي ترتيب داده و الحق در آن غزليّات كمال بلندي درك وجودت طبع خود را بر منصّه عرض نهاده، لاجرم آنچه ملايم و مناسب اين خلاصه مي نمود، انتخاب نموده، درين اوراق ثبت افتاد، و هو يهدي الي سبيل الرّشاد».(22) (يكصد و پنج بيت)(23)
ملك قمي چنان كه باقي نهاوندي نوشته است، در سال هزار و نه (1009 ه ) كه احمدنگر به دست ميرزا عبدالرحيم خان خانان فتح شد، خود را به ملازمت وي رسانيد، و نيز گويد: مدتي مديد در خدمت اين بيدار بخت به سر برد و فضل و دانش خود را بر مولانا عرفي شيرازي و نظيري نيشابوري و شكيبي اصفهاني و ساير نكته دانان كه در ملازمت اين برگزيده درگاه الهي بودند، ظاهر ساخت و اكثر اوقات در مصاحبت و مجالست اين مجموعه فهرست قضا و قدر مي گذرانيد و طريق ملازمت مسلوك مي داشت، و قصايد غرّا و غزليّات دلگشا كه به مدح اين سزاوار مدحت مي گفت، بر ايشان و مجلسيان ايشان گذرانيده، به اصلاح و جايزه سرافراز مي شد، و روز به روز پايه سخنوري و ثناگستري را به اوج فلك عزّت و اعتبار مي رساند. آخرالامر به اراده سفر مكّه مباركه متذكر حرف رخصت گشتند كه از راه بندر وايل به آن سعادت استسعاد يابد. در اثناي راه به دارالسّلطنه بيجاپور افتاد و نسبت خويشي ميانه او و مولانا ظهوري ترشيزي در آنجا به هم رسيد، و توطن آن ملك ازين رهگذر به خود قرار داد و كتابي مشتمل بر نه هزار بيت از اقسام نظم به اتفاق مومي اليه به اسم ابراهيم عادلشاه ترتيب داده، مسمّي به «گلزار ابراهيم» ساختند، و آن پادشاه نيز موازي نود هزار لاري به صله آن منظومات به ايشان احسان نمود.
الحال كه سنه هزار و بيست و چهار هجري بوده باشد، به گوشه گيري و درويشيو فقر و مسكنت مي گذراند و از اختلاط و از صحبت اهل عالم بي نياز است، وقصايد مداحانه عارفانه و غزليات عاشقانه در توحيد و نعت مي پردازد. با وجوداين حالت همواره به ياد مجلس سامي و محفل گرامي اين سخندان هوشيار مغز،و ذكر محامد ايشان مي باشد، و قصايد و غزليات به مدح ايشان گفته و به دستصادر و وارد ارسال و عرضه مي دارد، و در هنگام تحرير اين اوراق قصيده و ترجيع بندي كه مصحوب شاه جمال الدين حسين انجوي شيرازي فرستاده بودند، به وقت گذرانيدن آن لالي شاهوار، راقم حاضر بود. الحق داد سخنوري و ثناگستري داده بود. درين زمان كوس استادي و يكتايي مي زند. و اهل عالم اكثر خصوصاً مستعدان دكن قايلند كه مثل او در دكن كم به هم مي رسد، و اشعار و ابيات عاليه آن جناب بسيار است...».(24) (362 بيت)


امين رازي گويد: «مولانا ملك - در اوان جواني غبار حرص از رخساره خاطر و لوح پيشاني به آب بي تعلّقي شسته، و گرد آز از صفحه چهره به دستارچه نياز رفته، امروز در ملك دكن ملك فلك رضايت و مالك ملك قناعت است.



دارد به جعد طره خوبان مشابهت كاندر شكستگي بودش رونق و بها

و با اين نسبت، از فضيلت شاعري بخشي تمام و نصيبي وافر دارد، و شعرش عموماً در جودت چون صورت شاهدان آراسته و چون معاني خردمندان پيراسته است. آنچه نوشته مي شود فصلي از آن كتاب و سطري از آن بابست».(25) (شصت و هفت بيت)
ابوالفضل علاّمي در «آيين اكبري»، ج 1، ص 321 نام ملك قمي را در شمار شاعراني آورده است كه به ملازمت جلال الدين اكبرشاه نرسيده و او را از دور دستها مدح گفته اند. وفات وي به سال هزار و بيست و پنج، و دو ماه پيش از درگذشت ظهوري واقع شده است.
فخرالزّماني قزويني مي نويسد كه «ملك نود سال عمر كرد و بنابر وصيّتي كه كرده بود، او را بيجاپور بر كنار تال شاپور نزديك به مقبره مير سنجر كاشي دفن كردند».(26)
در فهرست نسخه هاي خطي فارسي (3: 2544 و 4: 3068/3234 - 3235/2991) نسخه هاي شناخته شده از ديوان ملك، گلزار ابراهيم، منبع الانهار، صنم و برهمن، نشان داده شده است. يك نسخه از مثنوي صنم و برهمن وي در فهرست رضوي (3:93) به نام فتح الله معروف به شهنامه چي معاصر شاه سليمان صفوي نوشته شده، و حال آنكه در مثنوي مزبور آمده است:




ملك را ساز از جام تمنّا به نعت سيّد عالم توانا
الهي تا بود از عشق نامي ملك رابخش از آن ميخانه جامي
آغاز منظومه كه از بي دقتي آن را «صنم الخيال» نيز خوانده اند، اين است:




به نام آنكه در دلها وطن ساخت صنم را سجده گاه برهمن ساخت

ز مژگان صنم مضرابي انگيخت كه ساز برهمن را تار بگسيخت

از ميان نسخه هاي شناخته شده ديوان او بالفعل نسخه چهارده هزار بيتي مورّخ 1067 كتابخانه كاخ گلستان كامل تر و مشتمل است بر: ديباچه و مقدمه خوان خليل، قصايد، مقطعات، تركيبات، ترجيعات، قصيده پنج اربعين در نعت رسول اكرمصلي الله عليه و آله، غزليات، رباعيات، مثنويات: 1. ساقي نامه؛ 2. صنم و برهمن؛ 3. منبع الانهار در تتّبع مخزن الاسرار. و شعر ملك كه در جواني گفته شده، به طرز وقوع است و بقيّه غالباً به سبك عراقي.




22) خلاصةالاشعار، خطي.
23) نقل اين ترجمه از نسخه اينديا آفيس مورّخ نهصد و نود و سه است، و در نسخه مورّخ هزار و سيزده كتابخانه مجلس كه در واقع تحرير ثاني خاتمه خلاصةالاشعار محسوب مي شود، دويست و پنجاه بيت از ملك قمي آمده است؛ اما بالفعل بدان دسترسي نيست.
24) مآثر رحيمي، ج 3، ص 448 - 446.
25) هفت اقليم، ج 2، ص 515 - 510.
26) ر.ك: تذكره ميخانه، ص 355 - 353.