سلام سلام صدتا سلام به بچه های گل قمیا
چند روز پیش یه تذکره گفتم در مدح بانوی شرقی
خودش گفت که بذارم توی انجمن
پس با اجازه:
آن طناز خیره.آن مدیر چیره.آن وطن پرست افراطی.آن دانشججوی اخراجی.آن مشروطی،تا ابدالدهر.آن عاشق ساختن شهر.دانشجوی عاشق رشته ی شهرسازی.عاشق وزارت مسکن و شهرسازی.آن ساکن سابق شهر تهران.آن دانشجوی دانشگاه همدان.آن فعال در انجمن قمیا.رفیق صمیمی رها و الهه و نازیلا.آن عشق را مخالف سرسخت.آن که دوستش کرده او را بدبخت.انگار نه انگار که درس می خواند.همیشه در انجمن آنلاین می ماند.آن نشسته بر صندلی داغ.آن عاشق پارک و دشت و جمن و باغ.انگار که در انجمن هست همه کاره.نام قبلی اش بود آتیشپاره.آن گیرکرده در روبیک.آن زننده ی عطر بیک.آن طرفدار حاج محسن.عاشق سینمای وسترن.آن شعار دهنده ی نه غربی نه شرقی.تنها دوست خوب من،بانوی شرقی
نقل است که روزی در یکی از خیابان های شهر قدم بر می داشت.به آنی ماکت شهری را دید.تبسم کرده مصمم شد که شهر بسازد.پس همی درس خواند و درس خواند تا در مکتب خانه ای به نام دانشگاه همدان در رشته ی شهرسازی قبول شد.
آورده اند که دوستی داشت،محرم اسرارش.گویند عاشق دوستش بود.لیکن به آنی دوستش به او خیانت کرد و دل سارا بشکست.سارا از آن روز به بعد به هیچ کس اعتماد نکرد.
گویند زمانی که 21 بهار از عمر پر برکتش می گذشت،کسی او را آبجی صدا کرد و آن سمپادی بود.سمپادی او را به خواهری پذیرفت و سارا نیز وی را به برادری.از آنروز به بعد،سارا محرم اسرار علی شد.
و در آخر کارش،زمانی که 45 بهار را گذراند،برادرش علی،رییس جمهور شد و چون وزارت خانه ها ادغام گردیدند.سارا شد وزیر صنایع و تجارت و ورزش و نفت و مسکن و شهرسازی!
کثرالله شهرسازیّاته...
علاقه مندي ها (Bookmarks)