گویی زمان یک بار ایستاد
ساعتک چند بار نواخت
خورشید از غرب طلوع نمود
گویی زمان ِ مرا ربود
حمله ی کلاغ های وحشی
گردابه ی خون
جای عاشقان در حیاط خالی
بوی سخت حضور اوست
که در مشام من جاری است
اینک از حضور من تا او
جای نسل ها خالی است
آسمان نمی بارد
دلم تنگ است
در دیارم عاشق کشی جشن است
دلم سخت تنگ است
آسمان نمی بارد
آسمان نمی بارد
بوی تلخ کافور
بوی سرد تریاک
جای سوخته ی مهری بر سر پیشانیست
در دیارم عشق جرم است
آسمان نمی بارد
دلم سخت تنگ است………………