[size=14pt]اين سخن هست ز آل معصوم


بين اعراب بود اين مرسوم



تا كه يك مؤمنى از اهل عرب

رود از دار فنا جانب رب



چند روزى دگر از بيت عزا


نرود سوى سما دود غذا


گفت راوى كه پس از مرگ رسول


درعزاخانه زهراى بتول



ديده‏ام ديد به كاشانه او


دود بالا رود از خانه او



در تعجب بشدم از چه سبب


شده در خانه او ترك ادب


بدويدم به سوى اهل عزا


كه بپرسم سبب طبخ غذا


ناگهان چشم من از دور بديد


طعم آن دود غذا را بچشيد


راه آن كوچه كه مسدود شده

خانه وحى پر از دود شده


آتش از بس كه برافروخته بود


در و ديوار همه سوخته بود


آنچه ديدم به ظهور و به شهود


فاطمه بود در آن آتش و دود



هاتفى گفت على خانه نشست


پهلوى فاطمه از دربشكست



بهر مظلومى زهراى عزيز


اشك اى ديده آرام بريز
[/size]