در گذشت دکتر علی شریعتی (1356 ه.ش)
29. خرداد
در گذشت دکتر علی شریعتی (1356 ه.ش)
29. خرداد
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
دكتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دين بوده اند…. پدر پدر بزرگ علي، ملاقربانعلي، معروف به آخوند حكيم،
مردي فيلسوف و فقيه بود كه در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل كرده و از شاگردان برگزيده
حكيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب مي شد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (
موسس كانون حقايق اسلامي كه هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و
مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود.
علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلاحيت
عقيده اش را از مادرش به وديعه گرفته بود. علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در
دبستان ابن يمين، ثبت نام مي كند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع كشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال كشور
توسط متفقين ـ خانواده اش را به ده مي فرستد و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و
خانواده اش به مشهد باز مي گردند. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيكل اول دبيرستان
(كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد. در سال 31، اولين بازداشت
علي كه در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حكومت و طرفداري همه جانبه او از حكومت
ملي بود، واقع شد. در همين زمان يعني 1331 وي كه در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش
شروع به ترجمه كتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) مي كند. در اواسط سال 1331
تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه كاتب پور احمدآباد كرد. و
همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد. كتاب «مكتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته
شده است. در سال 1334 پس از تاسيس دانشكده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشكده شد. در دانشكده
مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست كه آثاري از اخوان ثالث مانند
كتاب ارغنون (1330) و كتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و
او را سخت تحت تاثير قرار داد. در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت (جمعيتي كه
پس از كودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده كه علي شريعتي يكي از اعضا آن جمعيت بود).
آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشكده ادبيات منجر به ازدواج آن دو
در سال 1337 مي گردد. و پس از چند ماه زندگي مشترك به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد
ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه مي شود. در طول دوران نحصيل در
اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا كرد
و به دنبال افشاي شهادت پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل
سفارت بلژيك در پاريس سازمان يافته بود كه منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله
دكتر علي شريعتي شد. دولت فرانسه كه با بررسي وضع سياسي او، تصميم به اخراج وي گرفت اما
با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور مي شود اجراي حكم را
معوق گذارد. وي در سال 1963 با درجه دكتري يونيورسيته
فارغ التحصيل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش
به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواك دستگير شد.
پس از بازگشت از اروپا
پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در اروپا، بازگشت به فضاي راكد و بسته جامعه ايران
و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار رنج آور بود، سال بعد (وي) پس ازقبولي در امتحان
به عنوان كارشناس كتب درسي به تهران منتقل مي شود و با آقايان برقعی و باهنر و دكتر بهشتي كه از
مسئولين بررسي كتب ديني بودند، همكاري مي كند. ترجمه کتاب «سلمان پاك» اثر پروفسور
لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است. از سال 1345 او به استاديار رشته تاريخ در
دانشكده مشهد استخدام مي شود. موضوعات اساسی تدرس او را مي توان به چند بخش تقسيم كرد:
تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي. از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با
مقررات متداول در دانشكده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز مي
كرد. چاپ كتاب اسلام شناسي و موفقيت درسهاي دكتر علي شريعتي در دانشكده مشهد
و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران
موجب شد كه دانشكده هاي ديگر ايران از او تقاضاي
سخنراني كنند اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه اين فعاليتها مسئولين دانشگاه را بر آن داشت
كه ارتباط او با دانشجويان را قطع كنند و به كلاسهاي وي كه در واقع به جلسات
سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پي اين كشمكشها و دستور شفاهي ساواك به دانشگاه مشهد
كلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شد. از اواخر آبان ماه 51
بخاطر سخنراني هاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز شد
و پس از چند ماه زندگي مخفي درمهرماه سال 1352 خود را به ساواك
معرفي كرد كه تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني كردند؛ كه
نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد مي شود و بدين ترتيب مهمترين فصل
زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مي يابد. در اين دوران كه مجبور به خانه نشيني بود؛ فرصت يافت تا به
فرزندانش توجه بيشتري كند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از كشور فرصت يافت
تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم كند. دكتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال
1356 از ايران، به مقصد بلژيك هجرت كرد و پس از اقامتي سه روزه در بروكسل عازم انگلستان
شد و در منزل يكي از بستگان نزديك همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يك ماه در 29
خرداد همان سال به نحو مشكوك درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و كمك دوستان و ياران او
از جمله شهيد دكتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم مطهر حضرت زينب (س)
در سوريه به خاك سپرده شد
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
خیلی عالی بود ممنون
به جای ممنون ، مرسی ، جالب بود و ... از کلید تشکر استفاده کنید
اگر از خداوند (صاحب عزت و جلال )طلب آمرزش کنی خداوند تورا می آمرزد
همش تشکر کردنه مگه فرقی هم میکنه
تقابل شریعتی و روحانیت ]شریعتی بارها تاکید کرد که در اسلام به جای روحانی، عالم دینی وجود دارد: «من غیر ازاینکه اساسا اصطلاح "روحانیت" را یک اصطلاح اسلامی و شیعی نمی دانم و معتقدم این اصطلاح اخیرا ازمسیحیت گرفته شده و درمتون اسلامی ما چنین کلمه ای بدین معنی نیامده است،بلکه دراسلام بجای روحانی و جسمانی ،ما عالم داریم و متعلم و بنابراین باید بجای روحانی گفت"عالم اسلامی". و اما راجع به علمای اسلامی،این را می خواهم ادعا کنم و ده ها قرینه و نمونه عینی بر اثبات آن دارم.که ازمیان نویسندگان و سخنرانان وحتی علما و فضلای اسلامی معاصر،هیچکس-البته درحد امکانات و نوع کار و کاراکترخودش-به اندازه من افتخار دفاع جدی و موثر عملی و فکری از این جامعه گرانقدری که امید بزرگ و سرمایه عزیز مااست،نداشته است،دلیل: 1- درکتاب "انتظار"طلبه را به نقل از"ونسان مونتی"،پرولتر فکری"خوانده ام،این مجاهدان پاکباز راه علم و ایمان که با پولی که از مخارج یک مرغ آمریکایی است ،جوانی را فدای آموزش دین می کنند و درزمانی که هر دانشجویی رشته تحصیلی اش را براساس درآمد آینده اش انتخاب می کند،وی رشته ای را برگزیده است که دوران طلبگی اش اینچنین به زهدی باور نکردنی می گذرد. 2- دریک کنفرانس عمومی دانشجوئی درحسینیه ارشاد خطاب به دانشجویان گفتم که من،برای آینده این نهضت فکری،برای بیداری مردم و احیای روح حقیقی اسلام و برانگیختن روح معترض و عدالتخواه شیعه علوی و رستگاری جامعه،به طلاب بیشتر از شما امید بسته ام»[۱۲]
همچنین شریعتی در کتاب اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی[۱۳] درمقایسهای بین روشنفکر و روحانی نکتهای را متذکر میشود که چه بسیار روشنفکرانی که به مملکت خویش خیانت کردهاند وزیر قراردادهای استعماری را امضا کردهاند ولی هیچ جا نمیتوان حتی یک امضای عالم روحانی را درچنین قراردادهای خائنانهای دید.
علاوه برآن درمقایسهای بین سیستم حوزه و دانشگاه به دلایل بسیار زیادی همچون اقامت محصل، انتخاب درس، بورسیه تحصیلی حوزه و... روش کارحوزه را بسیار مترقی تر نسبت به دانشگاه بیان میکند.
دربحث دموکراسی وسیستمهای مدیریت نیز دراین کتاب شریعتی روش انتخاب مستقیم توسط مردم به روش دموکراسی مرسوم و فعلی را زیر سئوال میبرد و روش غیر مستقیم برای انتخاب راس هرم حکومت را توسط نخبگان برگزیده مردم مناسب تر میداند.
مهدی بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد: «روحانیت در همهٔ ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شود.»
این رویه شریعتی منجر به موضعگیری روحانیون بر علیه او شد. مرتضی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داد: «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیدهاست.» ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. تعدادی از طلاب قم نزد شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفتهاست دعای ندبه سند معتبر ندارد و مرعشی گفت من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.
با انتشار این فتوای رسمی، حسینیه ارشاد در آبان ۱۳۵۱ تعطیل گردید. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه حسینیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. شریعتی نهایتا بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه ۱۳۵۲ خود را تسلیم کرد و زندانی شد. پس از دستگیری وی محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم در منزل مرتضی مطهری حضور داشتند که مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرف نظر از افکار نادرست وی ، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت به هم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت. ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشت: «هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.» علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت: «اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی رادرخصوص اسلام شناسی هرگز تصدیق نکرده، نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینیاسلامی غیرقابل قبول است.» سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین سید علی اصفهانی اعلام کرد: «نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است»همچنین شریعتی درپایان عمر خودبا اذعان به بعضی از اشتباهات تخصصی درحوزه اسلام شناسی از مرتضی مطهری خواست که نوشته های اورا دراین رابطه اصلاح نماید که مرتضی مطهری درپاسخ این درخواست شریعتی جواب داد که اگر بخواهیم کتابهایی راکه درمورد اسلام شناسی و مباحث تخصصی اسلامی است اصلاح کنیم چیزی از آنها باقی نخواهد ماند،البته قدرت و تسلط شریعتی در جامعه شناسی و تاریخ و نیازهایی مبتنی براین علم برکسی پوشیده نیست و انتقاد جدی هم دراین مورد متوجه او نبوده و نمی باشد.
صدور فتواها علیه شریعتی تا پس از مرگ وی ادامه داشت و در این زمان آقایان خویی، مرعشی نجفی، شاهرودی، عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و... فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از امام خمینی صادر شود لیکن وی در اینباره همواره سکوت کرد. محمد یزدی در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد: «جلسه مزبور در منزل نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست... آقای مصباح یزدی در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند.» به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند. مرتضی مطهری در نامهای در آستانهٔ انقلاب اسلامی به سید روحالله خمینی مینویسد:[۱۴]
« کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند. »
شریعتی جور دیگر به روحانیت نگاه میکرد معتقد بود روحانیت کارش متفاوت با سخنرانی و وعظ است طرز فکر و برداشت آیتالله حاج میرزا خلیل کمرهای نسبت به شریعتی با بسیاری از علمای هم عصر وی متفاوت بود. وی در کتاب خود به نام فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، کتاب «سلمان پاک» اثر مستشرق فرانسوی پروفسور لویی ماسینیون، ترجمه دکتر علی شریعتی را نقد نمود. در سال ۱۳۵۱، میرزا خلیل کمرهای نسخهای از کتاب فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی را توسط فرزندش امیرحسین برای شریعتی ارسال داشت و ضمن تشکر از تحقیقات علمی شریعتی درباره تاریخ ادیان و اسلام، از او خواست که به ۱۹ نکته علمی در ترجمه کتاب سلمان پاک مراجعه و آنها را مورد بازنگری و تحقیق بیشتر قرار دهد.
نقش برجسته شریعتی درپیروزی انقلاب ایران به هیچ وجه قابل انکارنیست، ازاین رو اخیرا درکتاب انقلاب اسلامی که دردانشگاهها تدریس میشوداو رادراین رابطه ستودهاند وزحمات ارزشمندش را مورد تقدیر قراردادهاند. .[۱۵] که این موضوع نشان دهنده ارج نهادن به شخصیت اثرگذار این مرد بزرگ از سوی نظام جمهوری اسلامی میباشد.
توهین دکترشریعتی به علامه مجلسی و پاسخ امام خمینی در بیان مرحوم آیت الله امامی
سایر مطالب - بخشی از گفته های مرحوم آیت الله سید حسن امامی که امروز صبح فوت کرد.
مرحوم آیت الله سید حسن امامی که امروز صبح فوت کرده است، در گفت وگویی قدیمی با حوزه نیوز درباره اختلاف دیدگاه های شریعتی با امام گفته است.
به گزارش خبرانلاین وی گفته است: "باید این دیدگاهها را با گفتههای حضرت امام(ره) در صحیفه نور سنجید، اگر دقت داشته باشید امام(ره) افکار شریعتی را بدون اینکه اسمی از وی بیاورند رد کردند؛ تمام جاهایی که شریعتی به انحراف رفته، امام(ره) در سخنرانی ها مطرح کرده است، اما اسم نبرده است، شریعتی به علامه مجلسی توهین کرده بود، ایشان در مراسم شب هفت شهادت آقا مصطفی از علامه مجلسی تجلیل کردند و فرمودند مجلسی درباری نبود. "
وی همچنین درباره مخالفت شدیدش با سید مهدی هاشمی پیش از مشخص شدن خیانتهایش می گوید:
" من قبل از انقلاب با این جور آدما درگیر بودم و اختصاص به مهدی هاشمی نداشت. از جمله این افراد، شخصی بنام غروی بود که کسوت روحانی داشت، اما پایه گذار وهابیگری در اصفهان بود. من با پدرم رفتیم سخنرانی آقای غروی، اما پدرم علیرغم اینکه خیلی اخلاقی بودند وسط سخنرانی رفتند بیرون؛پرسیدم چرا شما بلند شدید گفتند؛ مگر ندیدی چه می گفت، علیه امام زمان سخنرانی می کرد، و از آن وقت ما با این خط فکری در اصفهان مقابله کردیم به گونهای که ایشان با همه ادعا نتوانست دیگر منبر برود.
او خیلی ظریف کار می کرد، مثلا طی یک دهه سخنرانی بین یکی از سخنرانیهایش مساله شفاعت را انکار می کرد، بعد ما می رفتیم به حاج آقا رحیم ارباب می گفتیم، اما او در مقابل ایشان انکار می کرد. اما یکبار با یکی از طرفداران ایشان آشنا شدیم او فکر می کرد که من را به تور انداخته است و مدام برای من نوار سخنرانی آقای غروی را می آورد و 200 نوار از ایشان گوش کردم و یادداشت برداشتم تا رسید به انکار نبوت و شفاعت. رفتیم خدمت حاج آقا رحیم و نوار را گذاشتیم و خود وی هم بود و آقا رحیم برای اولین بار خطاب به غروی گفتند، که آقا این چرندیات چیست که گفته اید و به این ترتیب پشتوانه را از دست داد. خلاصه اینکه یکی از مهره های وهابیت در ایران ایشان بود و در رابطه العالم الاسلامی مدارکش هست.
اخیرا شنیدم که در شبکه ماهواره ای المستقله که بحث می کردند، اسم ایشان را به عنوان یکی از نمایندگانشان در اصفهان آوردهاند.خدا رحمت کند آقای کافی را، یک شب قبل از شهادتش گفتند که من رابطه العالم الاسلامی بودم و عکس های آقای غروی را نشان دادند و گفتند که ایشان نماینده ما در اصفهان است."
آیت الله مطهری و دکتر شریعتی دو مرد تاثیر گذار در انقلاب ایران بودند. نه می توان زحمات مطهری را نادیده انگاشت و نه می شود به شریعتی بی اعتنا بود. این دو [در کنار دیگر بزرگان] بار فرهنگی انقلاب را به دوش کشیدند. ذهن ها را آماده کردند و طرحی نو در انداختند. گرچه تاثیر گذاری شریعتی در نسل جوان بیشتر بود و معلم انقلاب لقب گرفت اما نقش مطهری را که از بنیانگذاران حسینیه ارشاد بود نیز نمی توان در آگاهی دادن و تعلیم و تربیت آن نسل انکار کرد. شریعتی با آن بیان جذاب و گیرایش [که مارکسیسیت ها را یکضرب شیعه می کرد!] اسلام را از پستو بیرون کشید و پایه گذار یک حرکت پرخروش مردمی شد. اسلام و مذهب را بی واسطه فهمید. اینگونه شد که توانست با فهم نو از دین و مذهب سیل جوانان را به حسینیه ارشاد سرازیر کند چنانکه در هر درس ۵۰۰۰ نفر پای صحبتش می نشستند. مقصود از این نوشته نه تمجید از شریعتی است و نه تجلیل از مطهری ؛ نه تخریب شریعتی است و نه تنبیه مطهری. تنها شرح و بسط یک درگیری فکری است بین یک عالم اسلامی و یک روشنفکر دینی[۱]. دعوای یک ملای کور و یک خاموش فکر غربزده نیست. کشمکش فکری است میان یک روحانی علوی و یک متفکر اسلامی. قصد ما بزرگ نمایی و یا تخریب وجهه ی این دو نیست. تحقیق و تحلیلی است بر این دو بزرگوار که شاید ” فاعتبروا یا اولی الابصار…. “
حسینیه ارشاد موسسه ای مذهبی فرهنگی بود که در سال ۱۳۴۲ به همت محمد همایون و علی آبادی و ناصر میناچی با همفکری مطهری تاسیس شد. تعیین سیاست عمومی و انتخاب سخنرانان اکثرا به عهده ی مطهری بود [۲] سال ۱۳۴۵ مطهری از استاد محمد تقی شریعتی دعوت می کند تا برای سخنرانی به ارشاد بیاید و استاد تا سال ۱۳۴۶ در محل موقت حسینیه به ایراد سخنرانی می پرداخت. در سال ۴۸ که موضوع چاپ نشریات داخلی حسینیه پیش آمد مطهری اولین نشریه حسینیه را در دو جلد به نام “محمد خاتم پیامبران” منتشر کرد. مطهری از شریعتی دعوت می کند تا مقاله ای برای این نشریه بفرستد و در نامه ای به دکتر می نویسد: “برادر عزیز دانشمندم. قلب خود شما گواه است که چقدر به شما ارادت می ورزم…”[۳] دکتر شریعتی برای این کتاب دو مقاله فرستاد ۱- هجرت تا وفات ۲- سیمای محمد. و به مطهری اجازه داده بود که هر یک از این مقالات را که می پسندد چاپ کند.” مطهری چنان از خواندن زندگی محمد به وجد آمده بود که آنرا سه بار به طور کامل خوانده بود. مطهری هر دو مقاله را چاپ کرد و در نامه ای به پدر شریعتی از او تجلیل و تمجید کرد”[۴]
با انتشار این دو مقاله سیل انتقادات و حمله ها از روحانیون سنتی شروع شد. “چرا جلوی اسم محمد “حضرت” و “ص” نگذاشته ؟[۵] مطهری در مقابل این حملات ایستاد و از شریعتی دفاع کرد. درباره ی شریعتی گفته بود:” چون رشته او جامعه شناسی است و خوب هم درس خوانده و کاملا بر اعصابش مسلط است در بیان الفاظ معرکه است. چون جوانها از فکلی ها کمتر بحث های دینی شنیده اند و او هم به زبان جوان ها صحبت می کند اینست که بیشتر از ما طالب دارد.”[۶]
شریعتی از سال ۴۵ با سخنرانی “مخروط جامعه شناسی” همکاری خود را با ارشاد آغاز می کند. تا جایی که به قول خود شریعتی حسینیه با خون و فکر و شخصیتش عجین می شود[۷]
رضا داوری در بیان خاطره ای از دیدار با مرحوم مطهری می گوید:” ایشان [مطهری] زبان به ستایش شریعتی گشودند و گفتند: بعضی از مقالات دکتر شریعتی و از جمله زن در چشم و دل محمد را هیچ یک از ما نمی توانستیم بگوییم.
با آمدن شریعتی و استقبال شدید دانشجویان رفته رفته مرحوم مطهری نسبت به شریعتی بدبین می شود. جای تمجید ها, تنقید ها نشست و جای تکریم ها ,تعذیب ها. اطرافیان نیز به این اختلاف دامن می زدند.
پرویز خرسند می گوید: “روزی برای برداشتن وسایل مورد نیاز به حسینیه آمدم. در گوشه ی سالن آقای … را دیدم که با مرحوم مطهری گفتگو می کرد. از کنارشان که گذشتم اسم شریعتی را شنیدم و اینکه چه کسی باید برود و چه کسی باید بماند. کنجکاو شدم وایستادم. آقای … به مرحوم مطهری می گفتند: “بین شما و دکتر شریعتی فقط یکی باید اینجا بماند و تصمیم قطعی است. مرحوم مطهری گفتند حالا چه کسی قرار است بماند؟ آقای … پاسخ داد: چون جوان ها استقبال بیشتری از دکتر شریعتی دارند قرار است ایشان بماند. مرحوم مطهری خیلی ناراحت شد”. من تصور کردم که این تصمیم هیئت مدیره است و خود دکتر هم قضیه را می داند. بلافاصله به آپارتمان برگشتم و داستان را برای شریعتی گفتم. متوجه شدم او کاملا بی خبر است. وقتی حرفهایم را شنید با عصبانیت گفت:”این احمقانه ترین کاری بود که می توانستند انجام دهند.این ها نمی فهمند که نه حضور مطهری عرصه را بر من تنگ می کند و نه حضور من مانع کار اوست. او استاد فلسفه وحکمت است و من جامعه شناسی درس می دهم و این هر دو برای جامعه ی جوان ها مفید است”[۸]
با روشن شدن افکار شریعتی و تز اسلام منهای روحانیت و انتقاد به مجلسی و خواجه نصیر ,مطهری که زمانی دائما از شریعتی و افکارش و زبانش تعریف می کرد کم کم شروع به موضع گیری در مقابل شریعتی نمود. البته باید گفت که خود مرحوم مطهری به انتقاد از روحانیون اعتقاد داشت اما می گفت این ما هستیم که باید خودمان را نقد کنیم و دخالت کردن غیر روحانیون در مباحث دینی را بر نمی تابید. به همین دلیل مرحوم مطهری جلسه ای را تشکیل داد تا برای سخنرانان ضوابط و معیار هایی در نظر گرفته شود. شاید بیشتر این ضوابط به خاطر این بود که شریعتی از حسینیه کنارگذاشته شود.[۹] در این تبصره ها عدم تجاهر به فسق و پایبندی به تقوا و پرهیز از گناهان کبیره گنجانده شده بود. به قول محمد همایون صاحب حسینیه: “پس لطف کنید یک تبصره هم بگذارید که سخنران کچل هم نباید باشد! [اشاره به اینکه همه ی این ضوابط به خاطر حذف شریعتی است] اما چگونه می شد شریعتی را حذف کرد؟ شریعتی ای که شهرت حسینیه مدیون او بود. ناصر میناچی می گوید: “حسینیه ای که در طول چندین سال فعالیتش فقط توانسته بود ۲ جلد کتاب محمد خاتم پیامبران بیرون دهد و جلد دوم با عدم استقبال مردم مواجه شده بود و اگر جلد اول به چاپهای بعدی رسید به خاطر دو مقاله شریعتی بود, چگونه با حذف شریعتی حسینیه می تواند به کار خود و رسیدن به سطح عالی ادامه دهد؟”[۱۰]
با مخالفت همایون و میناچی با طرح حذف دکتر , مرحوم مطهری استعفای خود را تقدیم حسینیه کردند. شریعتی هم که ۷ ماه از ارشاد کنار کشیده بود بار دیگر بازگشت.
و اما واکنش شریعتی به این ماجراها چه بود؟ محمد مهدی جعفری در کتاب”بار دیگر شریعتی” می نویسد:” یکبار شریعتی را دیدم و به او گفتم امشب فلان مجلس دعوت داریم. شما هم بیایید. در ضمن آقای مطهری هم هستند. شریعتی گفت: اتفاقا چه بهتر. خوشحال می شوم که بیایم. طوری می گویید که من اگر مطهری بیاید ناراحت می شوم. اگر اختلافی هم هست میان من و ایشان اختلاف جزئی است. وگرنه ما همه مان در یک صف واحد می جنگیم.
پرویز خرسند می گوید: “نشنیدم شریعتی یکبار کلمه ای علیه مطهری بگوید[۱۱]
جعفری می گوید:”خدایی اش من هرگز از دکتر شریعتی بدگویی نسبت به شهید مطهری نشنیدم.[۱۲]
جعفری همچنین نقل می کند روزی در منزل دکتر نکوفر بودیم. مرحوم مطهری را دیدم. مرا خواست. گفت: دیدی رفیقت چه تیشه ای به ریشه ی اسلام می زند؟ گفتم چه کسی؟ گفت شریعتی. گفتم برای چه؟ گفت: این مقالاتی که در کیهان می نویسد تیشه به ریشه دین می زند. گفتم مگر جریان را نمی دانید؟ دکتر رفته اصفهان یک سخنرانی کرده. سخنرانی از نوار پیاده می شود و بوسیله ی دانشجویان چاپ می گردد. در صحافی بوسیله ی ساواک توقیف می شود ساواک این ها را می دهد به کیهان. مطهری گفت : نه اینطور نیست. گفتم خود شریعتی این را به من گفت. مرحوم مطهری گفت:دروغ می گوید. پدرش هم دروغ می گوید![۱۳]
پاره ای از سخنان پراکنده آیت الله مطهری در مورد دکتر شریعتی
“صرف نظر از افکار نادرست و غرور و اشتباهاتش ضربه ی جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیل کرده زده و آنها را سخت نسبت به روحانیون بد گمان کرده است”.[استاد شهید به روایت اسناد – ص ۲۱۷]
“اوضاع آبستن حادثه ی قرن ۱۳ هجری است [اشاره به فرقه سازی بابیه]. در نوشته های مرحوم [شریعتی] بذر این انشعاب شوم وجود دارد”[ سیری در زندگانی استاد ص ۱۲۷]
“این جزوه [اشاره به اسلام شناسی ارشاد] مانند غالب نوشته های نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است, از نظر علمی متوسط است, از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است!”[استاد مطهری و روشنفکران ص ۳۴]
“به نظر من این جزوه [اسلام شناسی ارشاد] چیزی که نیست اسلام شناسی است. حداکثر بگوییم اسلام سرایی یا اسلام شاعری است. نویسنده جزوه نظر به غرور بی حد و نهایتش همان طور که خاصیت هر مغروری است ,عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد”.[مطهری و روشنفکران ص ۴۲]
“این جزوه [حسین وارث آدم] نوعی روضه ی مارکسیستی است که تازگی دارد.”[یادداشت های مطهری ص ۲۱۸]
“من دو سفر با شریعتی به حج رفتم هرگز یکبار ندیدم سر او به مهر برسد”[اشاره به اینکه شریعتی نماز نمی خوانده است!؟] [طرحی از یک زندگی ج ۲ نقل از علی ابادی. یکی از ۳ نفر اعضای موسسین ارشاد]
اینکه چرا مطهری با آن همه سابقه و مبارزه و کار فرهنگی دست به چنین اظهار نظرهایی زد دقیقا معلوم نیست اما می شود با نگاهی به سیر زندگی مرحوم به نکاتی دست یافت. حامد الگار نویسنده و مترجم مسلمان آمریکایی می گوید: “پیش از به صحنه آمدن شریعتی مرحوم مطهری مشهور ترین و محبوب ترین سخنران دانشجویان دانشگاه بود اما با آمدن شریعتی مستمعان او به سرعت رو به کاهش نهادند چرا که شریعتی هر روز افراد بیشتری را به سوی خود جذب می کرد. نتیجه اینکه به هر حال بشر بشر است این موضوع منجر به رنجش آیت الله مطهری شد”[۱۴]
شاید مطهری که خود جزو موسسین حسینیه ارشاد بود و در آنجا سالها درس داده بود و در میان قشر دانشجو و روشنفکر مقام بالایی داشت نمی توانست ببیند که از حسینیه کنار رفته و به جایش کسی آمده که پای هر درسش ۵۰۰۰ نفر جوان می نشستند و او مجبور بود در مسجد الجواد حرفهایش را برای ۲۰..۳۰ نفر بزند که تازه اکثر آنها پیرمرد بودند.
پس از شهادت
باشهادت دکتر شریعتی محبوبیتی فوق العاده برای او ایجاد شد. همه او را معلم شهید و معلم انقلاب نامیدند. در این جو هیچ کس تحمل شنیدن حرف مخالف شریعتی از مطهری را نداشت. مطهری ای که یک عمر در راه اسلام تلاش کرده بود به یکباره با اظهار نظرهایش در میان جوانان از عرش به فرش آمد. بطوریکه در مراسم چهلم شریعتی در مشهد که بازرگان در دفاع از مطهری سخنرانی کرد حاضران در مراسم اعتراض کردند و استاد محمد تقی شریعتی به نشانه ی ناراحتی جلسه را ترک کرد. با انتشار نامه ی بازرگان و مطهری علیه شریعتی این ضدیت ها و دشمنی ها به اوج رسید. گرچه بازرگان نامه ی دیگری نوشت و از بعضی کلمات تبری جست. [شرح ماجرای این نامه را به زمان دیگر موکول می کنیم.] دانشجویان مسلمان درآمریکا ضمن نامه ای شدیدا به این دو حمله کردند و شریعتی را بالاتر از آن دانستند که با انتقاد و دشمنی این و آن کوچک شود. آنها نوشتند:
” نسل جوان مسلمان امثال آقای مطهری را که مسائل مردم برایشان مسئله ای نیست و از جیب ملت ارتزاق می کنند و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بی تفاوت است کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمان وار نشسته اند و دم از علی می زنند ,جزو علمای راستین نمی دانیم که خود را مسئول شنیدن حرفهایشان کنیم..”[۱۵]
. شهید مطهری بعد از انقلاب نیز در نامه ای به آیت الله خمینی چنین نوشت:
” اخیرا می بینیم گروهی که به اسلام عقیده و علاقه درستی ندارند سعی می کنند از او [شریعتی] بتی بسازند. تحت این عنوان که سید جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص[شریعتی] اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبیم…”[۱۶]
در همان نامه سفر منجر به شهادت دکتر را ناشی از توطئه و ماموریتی می داند که دکتر می خواست دنبال کند:” و خدا می داند اگر خداوند از باب مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر اسلام و روحانیت می آورد”[۱۷]
در این میان آیت الله خامنه ای دیدی خاص به ماجرا دارد و دکتر شریعتی را نه تنها از ورای کتابها و نوارهای سخنرانی بلکه به عنوان یک دوست، یار و همراه میشناخته و بارها با یکدیگر در مشهد و تهران و در جریان مبارزات، گفتگو و تبادل نظر داشته، لذا به زیر و بم تفکرات شریعتی آشنا بودهاست. لذا سخن ایشان دارا اهمیت خاصی است
آیت الله خامنه ای اما به این موضوع در مبحثی طولانی پرداخته است[۱۸] او حتی گفته است : شریعتی را استاد خود میدانم[۱۹] وی همچنین گفته است : بعد از بلوغ شریعتی در عرصه روشنفکری و بر منبر روشنفکری اسلامی بسیار بودند کسانی که معلمان شریعتی بودند، اما کشف نشده بودند، ولی کشف شدند، شریعتی به خود من بارها میگفت که من مرید مطهری هستم… اما طلوع مطهری در آفاقی شد که آن افاق را از لحاظ جو کلی، کوششهای شریعتی به وجود آورده بود. [۲۰] شریعتی برخی اشتباهاتش را قبول کرده بود، اما گفته بود مجازاتی که در قبال اشتباهاتم برای من در نظر می گیرند، اگر صد برابر بیشتر نیست، ده برابر بیشتر است [۲۱] او میفهمید و درک میکرد و راستی امروز جایش خالی است. شریعتی آن کسی بود که نقطه التقاع روشنفکری اسلامی و جریانهای روشنفکری قبل قرار گرفت. لذا حق بزرگی به گردن اندیشه روشن بینانه و روشنفکرانه اسلامی دارد. [۲۲]
شریعتی توانست نسل جوان را یکجا و دربست به طرف مذهب و ایمان مذهبی بکشاند. این کار را او به طبیعت خود میکرد، تصنعی در این کار نداشت، طبیعتاً اینطوری بود، او خودش یک چنین ایمانی داشت، او خودش یک چنین دید روشنی به اسلام داشت و به همین دلیل بود که آنچه از او میتراوید این فکر و این منش را ترویج میکرد. بعد از بلوغ شریعتی در عرصه روشنفکری و بر منبر روشنفکری اسلامی بسیار بودند کسانی که معلمان شریعتی بودند، اما کشف نشده بودند، ولی کشف شدند، مطهری نیز از اینان بود[۲۳] ایشان موضوع را چنین نتیجه گیری کردند که نظرات شهید مطهری درباره شهید شریعتی، چه در آغاز آشنائیشان – که تا دو سه سال از وی به نحو شگفت انگیزی ستایش می کرد و چه در سال های بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود – غالبا مبالغه می کرد، در همین نامه ای که ایشان به امام خمینی نوشته اند نشانه های بزرگنمایی آشکار است، برخی دیگر از دوستان ما از جمله شهید بهشتی نیز نظر را درباره اظهارات مطهری داشتند. [۲۴]
هر دو در راه هدفشان شهید شدند، مریدان مطهری، وی را استاد شهید، و مریدان شریعتی را معلم شهید [گاهی نیز معلم انقلاب] لقب نهادند. شریعتی یک سیر مستقیم را در زندگی پی گرفت و جانش را در این راه نهاد. مطهری نیز از درخشان ترین چهره های تاریخ اسلام است. کسی بود که در اوج انحطاط مسلمین گرد تخدیر از چهره ی دین زدود و وارد عرصه ی کارزار شد. کتاب هایش مثل تمام عیار روشنفکری دینی بوده و هست اما در انسان شناسی و قضاوت در مورد انسان ها نسبی گرایی یک اصل است. به قول شاعر:
کوه با آن عظمت آن طرفش صحرا بود دست بر دامن هر کس که زدم رسوا بود
پ.ن :
۱- روشنفکر دینی به معنی واقعی کلمه. هر که مسلمان بود و با یک سری از احکام دین مخالف بود اسمش را نمی شود گذاشت روشنفکر دینی. روشنفکر دینی روشنفکری است آگاه, متعهد, مسئول و انسان که در مقابل جامعه اش مسئولیت احساس کند و برخیزد. اینهایی که امروز ادعای روشنفکری دینی میکنند دیندار هم نیستند, روشنفکری آن پیشکش!
۲- خاطرات ناصر میناچی,نشریه داخلی حسینیه ارشاد ۶/۲/۱۳۷۸ ص۵
۳- متن این نامه را می توانید در کتاب طرحی از یک زندگی جلد دوم ص ۲۸۰ بخوانید.
۴- “مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد,علی رهنما ۳۳۱
۵- شریعتی در جمعی گفت: وقتی در این مملکت بالاتر از حضرت که اعلیحضرت باشد داریم,همان نام مبارک محمد زیباترین و خدایی ترین نامی است که می شود در این کشور و در هر مقاله و اثری به جای گذاشت.
۶- خاطرات من از شهید مطهری,علی دوانی ص ۴۸
۷- مجموعه آثار ۱٫ ص۱۴۳
۸- شریعتی در آیینه ی خاطرات. ش لامعی ص ۴۶
۹- پوران شریعت رضوی طرحی از یک زندگی ج ۲ص ۲۲۹
۱۰- نشریه ارشاد شماره ۱۵ ص ۱۰۷
۱۱- یاس نو. ۲ تیر ۱۳۸۲
۱۲- شریعتی آنگونه که من شناختم ص۷۲
۱۳- همان
۱۴- انقلاب اسلامی در ایران ص ۱۱۵و۱۱۶
۱۵- طرحی از یک زندگی ص ۳۰۱
۱۶- سیری در زندگانی استاد مطهری ص ۸۲
۱۷- طرحی از یک زندگی ج۲ ص
۱۸- وبسایت ولایت و رهبری :: مقام معظم رهبری :: شخصیت و آثار علمی آیت الله العظمی خامنه ای :: دیدگاه های مقام معظم رهبری :: استاد مطهری، دکتر شریعتی و حسینیة ارشاد*از زبان رهبر معظم انقلاب
۱۹- متن زیر بخشی از سخنرانی آیتالله خامنهای در سال ۵۹ به مناسبت سالگرد فوت دکتر شریعتی در مسجد اعظم قم، بیان فرمودهاند – روزنامه جمهوری اسلامی، ۴/۴/۵۹، صفحه۱۲
۲۰ و ۲۱ و ۲۳ – همان
۲۴- جریان ها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، در پاروقی کتاب، دیدگاه خامنه ای نسبت به شریعتی، صفحه ۲۴۷
علاقه مندي ها (Bookmarks)