نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

  1. #1
    كاربر درجه 4
    s_mahdi30000 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    سن
    43
    نوشته ها
    212
    نوشته های وبلاگ
    2
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    روزهاي اولي که وارد دانشگاه شدم يکي از مهمترين دغدغه هاي من مشکل نماز جماعت بود. راستش را بخواهيد روزي که من به آن دانشکده رفتم، با 3 الي 4 نفر آقا بدون هيچ خانمي نماز جماعت برگزار مي شد، هر طرح تبليغي و برنامه اي که به نظرم مي رسيد براي جذب به نماز جماعت اجرا کردم ولي اثرات چنداني نداشت حداکثرشرکت کنندگان در بيشترين آمار به عدد انگشتان دست هم نمي رسيد. ساعتها براي اين موضوع فکر کردم و پژوهشي براي ريشه يابي عدم استقبال دانشجويان دانشکده ازنماز جماعت شروع کرده بودم. که به نتيجه بسيار جالب رسيدم.اما نتيجه پژوهش هاي من :
    در دانشگاه ما و خيلي از دانشگاهها دوتا فعاليت گروهي انجام مي شود يکي فعاليت رسمي فرهنگي و يکي فعاليتهاي زيرزميني!
    در فعاليت زير زميني که غالب مسئولين فرهنگي دانشگاه هم از آن بي خبرند رئيس ناخودآگاه انتخاب مي شود! واضح تر بگويم: آن کسي که خوشکل تر ، خوش تيپ تر ، پولدارتر ، وقلدرترودرسخوان تر باشد و روابط عمومي خوبي با دخترها و پسرها دانشگاه داشته باشد رئيس و سردسته است. البته درسخواني جز شرايط اصلي نيست ولي بسيار در صاحب نفوذ بودن موثر است.آيا مي دانيد فعاليت اين گروه چه چيزي است؟1- به هيچ وجه حتي بين خودشان هم بصورت يك گروه رسمي نيستند! اصلا نمي دانند گروه هستند بلکه ناخوداگاه از يک ديدگاه پيروي مي کنند!2- خيلي از دانشجويان به خاطر اينکه جلو رئيس کم نياورند بايد و نبايد ها ي خودشان براساس کم نياوردن جلو اين افراد تنظيم مي کنند.خودماني براتون بگويم: آقا پسري که به خاطر موقعيت هايي که دارد دختر و پسرهاي کلاس و دانشکده خيلي تحويلش مي گيرند همان رئيس گروه است. شايد خودش هم نداند که رئيس يک گروه شده ولي در رفتار اينگونه است!بطوري که بعضي دخترها آرزو دارند اين رئيس يکبار نگاهشان کند و اگر چنين اتفاقي بيفتداز خوشحالي پروازمي كنند و براي همه تعريف مي کنند و که مثلا آقا نويد من را تحويل گرفت و 000بله! مشکل نمازدانشکده ما اين بود که بعضي ها که اهل نماز بودندولي خيلي مذهبي نبودند براي اينکه جلو آقا نويد دانشگاه کم نياورند و ضايع نشوند نمازجماعت شرکت نمي کردند!بگذاريد از اين آقا نويد برايتان بگويم ( البته با اجازه خودش که مي دانم از خواننده هاي وبلاگ است)آقا نويد دانشگاه ما ، يک آقا پسر خوش تيپ، نسبتا پولدار، روابط عمومي بسيار عالي براي مخ زدن دخترها و الگو بودن براي پسرهاي دانشگاه در رشته فوق تخصصي مخ زني ، کمي تا قسمتي شيطون ، سوسول مدل 2006 نه يک مدل بالاتر از روز (اخه اينقدر آقا نويد ما در زمينه مد روز ادعايش مي شد که خودش مدل ريش و لباس براي پسرهاي ديگر دانشگاه اختراع مي کرد)
    خيالتون را راحت کنم دختر و پسرهاي زيادي برايش لنگ مي انداختن!!!
    اما يک مشکل اساسي که داشت اين بود آقا نويد و مسئولين دانشگاه نه تنها چشم ديدن همديگر را نداشتند بلکه حتي اگر سايه همديگر را مي ديدند ، تير و خمپاره انواع موشکهاي هسته اي به طرف همديگر شليك مي كردند.علت اين مشکل هم علاوه بر شخصيت محبوب آقا نويد در دانشگاه، انتقادهاي بسيارزياد او به دانشگاه بود. ضمن اينکه رئيس اپوزيسيوني بود که عليه مسئولين دانشگاه بصورت خودجوش تشکيل شده بود.طبيعي است که حاج آقا دانشگاه ازنظر آقا نويدها از مسئولين دانشگاه (يعني از دشمنان او) به حساب مي آمد. ضمن اينكه حاج آقا يعني من، از نظر آنها دشمن سرسخت آزادي انديشه وآزادي غير انديشه بود. (به علت جلوگيري از بد آموزي ،بجاي واژه اصلي......... که همتون بلد هستيد از واژه وزين غير انديشه استفاده نمودم)لذا از جمله حکم هاي که براي مجازات حاج اقا صادر شده بود : اعمالي همچون : متلک گفتن ، مسخره کردن ، مارمولک گفتن با اعمال شاقه ، که توسط دانشجويان اجرا مي گرديد.اما برويم سر نماز خودمان .
    هرچي بررسي کردم ديدم اگر آقا نويد نمازجماعت بيايد خيلي ها جذب مي شوند.
    براي همين تمام برنامه هاي حاج آقا بر روي مخ زدن رئيس مخ زنهاي دانشگاه متمرکز شد.حتي حاضر شدم در اين راه چندين بار ضايع شوم!
    يک روز به يکي از بچه گفتم:((هر جوري شده نويد را پيداش کن !بفرستش پيش من کار واجب باهاش دارم!))وقتي پيام من به اقا نويد رسيد به تنها چيزي که فکر نمي کرد پيشنهاد رفاقت با يک آخوند بود. وقتي اولين بار پيش من آمد، نگاهش که کردم معصوميتي که در چهره ي تمام جوانان ايراني است را در چهره ي او ديدم. بهترين راه براي دوستي با او را انتخاب کردم، يعني پيشنهاد مسئوليتي در کميته فرهنگي ! چون مي دانستم افرادي با اين روحيات علاقه شديدي به انجام فعاليت مدیریتی در دانشگاه دارند جالب اینکه برای جذب دانشجویان به کمیته ی فرهنگی بسیار موثر بود.کم کم دوستی و ارتباط های من و آقا نوید در حوزه کارهای فرهنگی بالا گرفت بعضی وقت ها بصورت عمد برای اینکه دانشجویان دیگر ببینند در راهرو نزدیک به نیم ساعت با او در مورد کارها صحبت می کردم.راستش بخواهید حتی یکبار هم در مورد رفتارش و تیپش و دوستهای جنس مخالفش، موضع گیری نکردم(فقط به دوستی بسیار صمیمی با او برای برنامه نمازجماعت فکر می کردم)بعضی از دانشجویان وقتی صحنه خودمانی شدن حاج آقا با آقا نوید را می دیدند اشتباهی به دیوار برخورد می کردند و یا پس از شاخ در آوردن یکی یکی از کنار ما عبور می کردن بعضی ترم هشتمی ها هم اشتباهی به کلاس ترم دومی می رفتند و بعد از کلاس متوجه می شدند چه اشتباهی کرده اند ( این آخری را جدی نگیرید شوخی کردم)از شوخی که بگذریم برای خیلی ها جالب و تعجب برانگیز بود که نوید وسط راهرو دانشگاه با حاج آقا نیم ساعتی درددل می کنند.
    کم کم بچه های دیگر که از رفقای درجه یک آقا نوید بودند با حاج اقا رفیق شدند.
    ولی همه برنامه های من نماز جماعت بود و کشاندن آقا نوید به نماز جماعت ! تا اینکه آن روز موعد فرا رسید! تمام برنامه من این بود که وقت اذان اقا نوید را پیدایش کنم و به بهانه حرف زدن به طرف نماز جماعت ببرمش. همین طور هم شد ضمن اینکه همان روز چند نفر از کسانی که برای آقا نوید لنگ می انداختند، همراهش آمدند و نماز جماعتی که جمعیت شركت کننده در آن به اندازه ی انگشت دست هم نمی رسید، حالا داشت انگشت پا را هم تسخیر می کرد!خبرداغش بین بچه های دانشگاه ،دخترها و پسرها،پیچید که فلانی ها با هم نمازجماعت شرکت کردند! کم کم نماز جماعت و نمازخانه محل رفاقت ها و تجمع و ارتباط های بچه ها دانشگاه ما شد. لذا من خیلی وقتها بصورت عمد قرار ها خودم را در نمازخانه با بچه ها می گذاشتند تا به اذان می خورد دیگر مجبور بود نماز شرکت کند بعد از مدنی بعضی ها که به اقرار خودشان سالها با نماز قهر کرده بودند و بعضی ها که اصلا نمازهم بلد نبودند در جمع ما شرکت کردند. آقا نوید الان یکی از بهترین دوستان صمیمی من است دوستی که ارتباط دائم با من دارد.خاطرات زیادی با هم داریم که سعی می کنم در آینده برایتان تعریف کنم.دختران دانشگاه هم با برنامه ای دیگر که قول می دهم سر فرصت خاطره اش را برایتان بگویم به صورت چشمگیری جذب نماز شدند. جالب اینکه اکثر این افراد جذب شده چادری نبودند. لذا خودشان برای نمازخانه درخواست تعدادی زیادی چادر نمازی کردند .( البته حکایت نماز خواهران خیلی شنيدنی است)
    لطف خداوند متعال و عنایت و توجه حضرت صاحب الامر(عج) باعث شد که روزهای آخر سال تحصیلی، بیشتر اوقات ما ، برای نمازگزاران دختر و پسري كه با تیپ های فوکلی وموکلی (البته از قول خودشون) در نماز شركت مي كردند،مشکل کمبود مکان داشته باشیم !

  2. #2
    عضو جديد قمیا
    مروارید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    بلوار امین
    سن
    32
    نوشته ها
    11
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض پاسخ : خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    دوست عزیز کاش وبلاگ این حاج اقا رو بهمون معرفی می کردید
    من مشتاق این نوع داستان ها هستم
    مرسی از مطلب تون
    *.*
    ˜*•. ˜*•.•*˜ .•*˜
    ˜*•. ˜”*°•.˜”*°•.•°*”˜.•°*”˜ .•*˜
    یا رب نظر تو برنگردد
    ***
    .•*˜ .•°*”˜.•°*”˜”*°•.˜”*°•. ˜*•.
    .•*˜ .•*˜*•. ˜*•.
    .•˜•.




  3. #3
    عضو جديد قمیا
    علی بازرگان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    13
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض پاسخ : خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    حاج اقا عجب تجربه هایی رو تو چند روز بدست آورده
    حتما با دانشجو ها اععم از دختر و پسر رفت و آمد داشته که اقا نوید رو شناخته

  4. #4

    پیش فرض پاسخ : خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    عجب داستانی!!!!!!!!!!
    عجب حاج آقایی!!!!!!!!!!1


  5. #5
    عضو جديد قمیا
    Mary آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2012
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    6
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض پاسخ : خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    یه استاد تو دانشگاه آزاد پردیسان هست که خیلی دوسش دارم. استاد نعیمی، ترم اول باهاش کلاس داشتم. این استاد با اینکه حاج آقاس ولی یکبار نخواست به تیپ و قیافه گیر بده یا اصلا حرفی بزنه. دست به نمره شم حرف نداره. خدا کنه بازم باهاش کلاس ارائه بشه
    تمام درد من این است
    یک نفر در زندگی من هست
    که نیست./..

  6. #6

    پیش فرض پاسخ : خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(1)

    نقل قول نوشته اصلی توسط مروارید نمایش پست ها
    دوست عزیز کاش وبلاگ این حاج اقا رو بهمون معرفی می کردید
    من مشتاق این نوع داستان ها هستم
    مرسی از مطلب تون

    ادرس سایت حاج آقا را من دارم

    HDAVODI.COM
    اگر باز نشد سایت پایین را باز کنید

    hdavodi.com/index


    سم سایت هم خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا است

    یک خاطره دیگه از سایت حاج آقا نقل می کنم بفیه اش را خودتان ببینید

    حدود 20 سالي بيشتر نداشت .شايد اگر بگويم دستمال سر ازنوع ميكروسكوپي ها سرش مي كرد، بيشتر به واقعيت شبيه است تا بگويم روسري مي پوشيد! از آن دخترهايي بود كه بقول بعضي مي گويند: اخرشه!


    قبل ازماه رمضان بود. وقتي براي مشاوره به اتاق من آمد با روزهاي قبل خيلي فرق مي كرد مقنعه سر كرد هرچند هنوز موهايش بيرون بود اما آن تيپ كجا ،مقنعه امروزش كجا!؟
    داشتم از تعجب شاخ در مي آوردم !
    بدون مقدمه وبدون اينكه من سوالي كنم شروع كرد:
    ((حاج آقا امروز اتفاقي خيلي عجيبي برام پيش اومده!))
    هنوز از تعجب پوشش جديديش بيرون نيامده بودم كه من را متعجب تر كرد. گفتم:
    ((مگه چي شده؟!))
    درحالي كه با انرژي زيادمي خواست حرف بزند گفت:‌
    ((حاج اقا! امروز وقتي سوار اتوبوس واحد شدم همين كه خواستم برم و روي صندلي بنشينم يك دختر حدود 24 ساله ،محجبه، بامانتويي بسيار شيك، چادري اتو كشيده و بسيار مرتب با يك حجاب كامل و بسيار تميزوشيك ،نگاهي به من كرد وبا لبخند محبت آميزيش رو به من گفت:
    ((خانم خوب بيا كنار من بنشين. ))
    با اینکه از تیپ مذهبی اش خوشم نمی آمد بدون هيچ حرفي رفتم كنارش بنشينم. هنوز درست و حسابي ننشسته بودم كه مرا در لبخند محبت آميزش غرق كرد و گفت :
    ((من دانشجوي دانشگاه اصفهان هستم شما چيكار مي كني؟ ...))
    با او گرم صحبت شدم بعد از مقداری صحبت آنچنان با من با محبت برخورد کرد که انگار سالها بود كه او را مي شناختم! و سالها بود كه دوستش داشتم! وسط صحبتهايش ديگر حرفهايش را نمي شنيدم فقط با اشتياق نگاهش مي كردم وپيش خودم مي گفتم : ((خوشا به حال او! چقدر آرامشی دارد وقتی کنارش هستم و احساس خوبی دارم اگر مذهبی بودن این است كاش من هم مثل او مذهبي و محجبه بودم!))
    آنچنان با اشتياق و حسرت از آن دختر چادري سخن مي گفت كه تصور مي كردم آرزويي غير از اينكه مثل او چادري شودندارد!
    حرف حاج به خواننده :
    شايد تا آخر عمر ديگر هيچ وقت او را نبيند اما امر به معروف رفتاري اين خانم مومنه اثرش راآنچنان برروان اين دختر گذاشته بود كه وقتي حرف مي زد اشك در چشمانش جمع بود اشك از اينكه چرا من اينگونه هستم و نتوانسته ام مثل او با حجاب ، جذاب ومهربان باشم.
    راستي شما چطوري امر به معروف و نهي از منكرمي كنيد ؟!
    ویرایش توسط قمیا : 09-30-2012 در ساعت 12:04 AM

موضوعات مشابه

  1. بازاریابی با پورسانتی باور نکردنی...
    توسط سامان..21 در انجمن نیازمندیهای استان قم
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 02-11-2013, 07:56 AM
  2. خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا(3)
    توسط s_mahdi30000 در انجمن گفتگوی اعضا قم
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 03-20-2012, 12:16 PM
  3. پاسخ: 27
    آخرين نوشته: 03-18-2012, 02:20 PM
  4. فروش نوت بوک با قیمت های بسیار باور نکردنی
    توسط sms در انجمن تبليغات رايگان در سايت قم
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 03-14-2012, 08:23 PM
  5. واقعیت های باور نکردنی
    توسط sms در انجمن داستان های کوتاه و آموزنده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-24-2012, 07:35 PM

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •