غریبی در طوفان جا مانده، آخرین فریادهاي خسته اش را که تو را میخواند، بشنو،
بشتاب و او را دریاب.
غریبی در طوفان جا مانده، آخرین فریادهاي خسته اش را که تو را میخواند، بشنو،
بشتاب و او را دریاب.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
خدایا به هرکی که دوست می داري بیاموز که عشق بهتر از زندگی کردن است و
به هرکی که دوست تر میداري بچشان که دوست داشتن از عشق برتر!
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
زیبایی همواره تشنه ي دلی است که به او عشق ورزد.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
مردن همچون زیستن بهانه اي میخواهد.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
تنهایی، آرامگاه جاوید من است، و درد و سکوت، همنشین تنهایی من.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
چه امید؟ بندم در این زندگانی، که در ناامیدي سر آمد جوانی، سر آمد جوانی و
ما را نیامد پیام وفایی از زندگانی.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
آیا در این دنیا کسی است بفهمد که در این لحظه چه میکشم؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است... خوب خوب خوب
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود، هنگامی لب به زمزمه گشودم که
مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه ي آتششدم که در برابر دریا بود... دریا و دریا...
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
همیشه حرف هایست براي گفتن و حرف هایست براي نگفتن، ارزشهر کس به
اندازه ي حرف هایست که براي نگفتن دارد.
اگر به خانه من امدی
برای من ای مهربان چراغ بیاور
ویک دریچه که از ان
به ازدحام کوچه خوشبختی بنگرم
امام حسين (ع) بيشتر از آب تشنه ي لبيک بود...
افسوس که به جاي افکارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگ ترين دردش را بي آبي ناميدند
من خودم هستم
علاقه مندي ها (Bookmarks)