نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

  1. #1
    كاربر درجه 2
    بانوی شرقی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    سن
    33
    نوشته ها
    959
    نوشته های وبلاگ
    361
    میزان امتیاز
    22

    پیش فرض به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    به یاد بچه گی مون و خاطرات شیرین کودکی می خوام خودم قصه شنگول و منگول براتون تعریف کنم امیدوارم لذت ببرید



    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیشکی نبود
    یه روز توی یه ده سبز و خرم و یه خانوم بزه با بزغاله هاش زندگی می کرد
    این بزغاله ها اسمشون شنگول و منگول و حبه انگور بود . یه روز مامان بزی می خواسته بره از دهکده بالا واسه بزغاله هاش علف تازه بیاره رو می کنه به بزغاله هاشو می گه شنگولکم منگولکم حبه انگورکم بزغاله های نازم من دارم میرم بیرون من که رفتم در و رو هیش کی باز نکنید ها اگه من هم در زدم از من نشونه بپرسید بعد در رو باز کنید
    مامان بزی میره و میره و بزغاله ها تنها می شند اقا گرگه که خسته و گرسنه بود وقتی مامان بزی داشت از خونه می رفت بیرون دیدش با خودش فکر کرد که بزغاله های کوچولو چقدر می توند خوشمزه باشند به همین خاطر فکر های شومی تو ذهنش نقش می بنده


    خلاصه میره در خونه شنگول ومنگول میزنه
    بزغاله ها میان دم و در و می گن کیه کیه در میزنه در و با لنگر میزنه؟
    اقا گرگه صداشو نازوک میکنه و میگه:منم منم مادرتون در وا کنید بچه ها جون غذا اوردم براتون
    شنگول می گه اگه مامان مایی دستت و نشون بده ببینیم
    اقا گرگه دست سیاه و کثیف شو از زیر در می بره تو
    بچه ها می گن :ا این که دست مامان ما نیست حتما گرگ ناقلاست؟
    اقا گرگه که مبینه این بار تیرش به سنگ خورده میره و دست هاشو میشوره و میاد و دوباره در میزنه
    منگول می گه: کیه کیه در میزنه در و با لنگر می زنه: اقا گرگه میگه منم منم مادرتون درو باز کنید بچه ها جون غذا اوردم براتون
    بچه ها می گن اگه مادر مایی دست تاتو نشون بده ببینم اقا دست هاشو میاره و نشون میده بچه ها می گن اخ جون مادره می خواستن که در و باز کنند حبه می گه شاید اقا گرگه باشه بذارید از سوراخ در ببینمش
    میره از سوراخ در نگاه می کنه می بینه که اقا گرگه پشت دره در رو باز نمی کنند
    خلاصه اقا گرگه با خودش میگه باید یه فکر اساسی بکنم میره و این بار خودشو تو غالب یه بزمی کنه و بر میگرده و میاد دوباره در میزنه


    از شانس بچه این بار همه مشخصات نشون از این داشت که مامان بزی برگشته و ناغافل در و باز می کنند
    یه دفعه اقا گرگه میاد تو خونه و شنگول منگول می خوره و همون موقع حبه انگور میره تو صندوق چه خودشو قایم می کنه
    که دست گرگه بهش نرسه
    خلاصه گرگه وقتی 2 تا از بزغاله ها رو که خورد میره و میره تو کنار رودخونه می خوابه مامان بزی میاد خونه می بینه در خونه بازه و بچه ها نیستند نگران می شه و دنبالشون می گرده که یه دفعه از داخل صندوقچه حبه رو پیدا می کنه
    حبه که مامانش رو می بینه شروع می کنه به گریه کردن و تعریف کردن قصه
    خانم بزی شاخ هاشو تیز می کنه و میره به جنگ اقا گرگه می بینه که خوابیده زیر درخت تو حاشیه روزخونه با حبه شروع می کنه به نقشه کشیدن و بعد اون بلند میشن با حبه کلی سنگ جمع می کنند خانم بزی می ره شکم اقا گرگه رو پاره می کنه و شنگول منگول در میاره و تو شکم گرگه رو پر از سنگ ریزه می کنه و می اندازند گرگه رو تو رودخونه
    قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید
    بــــرای ِ هــر کـس کـه رفــتـنی سـت ،
    فــــقـط بــــایــــد ..
    کنــــار ایــستــاد ..
    و ..
    راه بـــــاز کـــــرد !
    بــه هـمـیـن ســـادگــــی !

  2. #2
    عضو جديد قمیا
    مروارید آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    بلوار امین
    سن
    32
    نوشته ها
    11
    میزان امتیاز
    0

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!



    اخی یادش بخیر بچگی هامون همیشه این قصه رو یا تعریف می کردیم یا تعریف می کردن برامون
    اما من چند تا سوال اساسی دارم
    1 اینکه چرا بابا بزی نبود
    2 اینکه چرا میگن اقا گرگه
    3 اینکه چه جوری شنگول منگول و سالم از شکم گرگ بیرون کشیدن
    *.*
    ˜*•. ˜*•.•*˜ .•*˜
    ˜*•. ˜”*°•.˜”*°•.•°*”˜.•°*”˜ .•*˜
    یا رب نظر تو برنگردد
    ***
    .•*˜ .•°*”˜.•°*”˜”*°•.˜”*°•. ˜*•.
    .•*˜ .•*˜*•. ˜*•.
    .•˜•.




  3. #3
    كاربر درجه 2
    sms آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    محل سکونت
    قم-بلوار جمهوری
    سن
    37
    نوشته ها
    771
    نوشته های وبلاگ
    51
    میزان امتیاز
    20

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    واقعا یادش بخیر عجب داستان هایی بودن اون موقع الان بیشتر داستان هاشون یا عاشقانس یا دی جی مون...




  4. #4
    كاربر درجه 5
    ŖǠĦǠ آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    محل سکونت
    تهران قم
    نوشته ها
    81
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    13

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    من قصه خاله مرجان و قوقولی قوقول رو خیلی دوست داشتم شنیدینش؟
    *

    &

    هميشه ماندگار من!

    همه مي خواهند تو از سرم بيفتي!

    غافل از اينکه،

    تو را در دلم پنهان کـــــــــرده ام!



  5. #5
    كاربر درجه 5
    tarane آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    51
    نوشته های وبلاگ
    37
    میزان امتیاز
    13

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ŖǠĦǠ نمایش پست ها
    من قصه خاله مرجان و قوقولی قوقول رو خیلی دوست داشتم شنیدینش؟

    نه بهداتعریف کن برامون

  6. #6
    كاربر درجه 5
    ŖǠĦǠ آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    محل سکونت
    تهران قم
    نوشته ها
    81
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    13

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    خوب یکی بود یکی نبود
    یه خاله مرجان بود که یه خروس داشت به اسم قوقولی قوقول این خروس ما خیلی سر بهوا و لجباز و شیطون بود(الهی مامانم انقده اینو میگفت من دختر خوبی شم نشد)
    یه شب هوا خوب نبود خاله مرجان گفت جیک جیک جیک جا جا جا برین تو لونه جوجه های من همه رفتن جز قوقولی قوقول گفت من نمیخوام برم تو لونه ام میخوام بیرون باشم و بازی کنم خاله مرجانم گفت خودت میدونی رفت رو خوابید شب که شد بارون تندی اومد و قوقولی قوقول نتونست بره تو خونه اخه همه خواب بودن و درو بسته بودن صبح خاله مرجان پاشد نماز بخونه (نکته مذهبی شه ها دقت کنید برا بچه باید اینجوری گفت)دید وای قوقولی قوقول افتاده پاهاشم سیخ روبه هواست گفت وای چیشده اوردش تو بهش سوپ داغ داد یواش یواش خروس ما بهوش اومد و گفت خاله مرجان من قول میدم دیگه به حرف تو باشم و هرچی گفتی گوش بدم و بدونم تو خوب منو میخواهی
    *

    &

    هميشه ماندگار من!

    همه مي خواهند تو از سرم بيفتي!

    غافل از اينکه،

    تو را در دلم پنهان کـــــــــرده ام!



  7. #7
    كاربر درجه 2
    نسترن آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    نوشته ها
    721
    نوشته های وبلاگ
    147
    میزان امتیاز
    20

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    من کتاب خاله سوسکه ،کدو قلقلزن و....... داشتم با کاستش.داستانها وکارتون های اون موقع خیلی جالب بود. الان همه کارتونها پر از خشونت هست و البته بی محتوا

  8. #8

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    من همیشه نوار مسافر کوچولو رو گوش میدادم....

  9. #9

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    تا به حال یاد ندارم مامیم برام قصه گفته باشه
    به قول خودش که میگه من بچه رو لوس نمی کنم ( قربون مامیم )
    ما هم که کمبود محبت شدید
    مامی جونم همیشه برام قصه می گفت
    همون قصه خارکن و شاه که در مورد حضرت علی (ع) هست و رسمه که اگر اجیل مشکل گشا گرفتی موقع قسمتش قصه رو هم بگی.
    خلاصه
    از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون
    چند هفته پیش رفتم خونه مامی جونم گفتم
    برام قصه بگو
    بیاد قدیم ها روی پاش خوابیدم گفتم مامی جون برام قصه می گی ؟
    مامی جون این کار رو کرد اما بعدش گفت

    اخه مادر قربونت برم تو دیگه الان موقع ...
    انشاالله خداوند سایه همه بزرگتر هامون رو تو خونه هامون مستدام کنه
    ممنون از همه دوستان بخصوص بانوی شرقی
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان و العافیه و النصر





    با یزید بسطامی شبی نماز می کرد.

    آوازی شنید که «هان ! شیخ خواهی که آن چه از تو می دانم با خلق بگویم تا
    سنگسارت کنند؟
    »

    شیخ گفت: « ای بارخدایا! خواهی تا آن چه از رحمت تو می دانم و از کرم تو
    می بینم با خلق بگویم تا هیچ کست سجود نکند؟
    "

    آوازی شنید که :نه از تو و نه از من


    برحضرت كريم tamana چه حاجت است؟!

  10. #10
    كاربر درجه 2
    بانوی شرقی آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    سن
    33
    نوشته ها
    959
    نوشته های وبلاگ
    361
    میزان امتیاز
    22

    پیش فرض پاسخ : به یاد بچگی ات بیا تو بدووووووووووو!

    اسم قصه های کودکی تون بهم بگید براتون تعریف می کنم
    بــــرای ِ هــر کـس کـه رفــتـنی سـت ،
    فــــقـط بــــایــــد ..
    کنــــار ایــستــاد ..
    و ..
    راه بـــــاز کـــــرد !
    بــه هـمـیـن ســـادگــــی !

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •