چرا به بابا طاهر عریان می گن عریان؟ تا کسی عریان نباشه که بهش نمی گن عریان. پس یه جریانی بوده. یه شب بابا طاهر از پشت دیوار خرابه یه صدایی می شنوه. شروع می کنه آواز خوندن:
اونجا کیه کیه ، پشت دیوار کیه ، سایشو من می بینم.
از پشت دیوار صدا می آد:
اینجا منم منم ، در حال …. ، برو کنار ببینم
یه کم جلوتر ، یواشکی می ره سرک می کشه می بینه چند تا …شاعر ژولیده نشستن دور آتش و دارن با هم مشاعره می کنن:
شاعر اول :
خبر آمد خبری در راه است
آن خبر چیست؟ اردکی در ماه است
ت بده
شاعر دوم :
ترا در بیابان دیدم و سرکه ها گل شد
چون تو یار من شدی ، خواستگارم اوسگول شد
بابا طاهر می گه خوش به حالتون کاش من هم می تونستم دو تایی بشینم شعر بگم. شماها چیکار کردین اینطوری شدین ؟
باباطاهر رو می ذارن سر کار . بهش می گن ما یک شب زمستون لخت و عریان تو رودخونه تا صبح موندیم و خدا بعنوان پاداش به ما حکمت آموخت. باباطاهر که خیلی آدم ساده ای بود ، ل.خت می شه و تو سرمای سیاه زمستون همدان می ره تو رودخونه تا صبح می مونه .
فردا صبحش نیرو انتظامی داشت به آدمهای بد حجاب تذکر می داد که یهو دید یه نفر لخت و عور تو رودخونه داره واسه خودش صفا می کنه. دستگیرش کردن بردنش .
برای همینه که دیگه بابا طاهر عریان نداریم. بجاش ناتاشا داریم.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که ماندم در دیار عفت آباد
علاقه مندي ها (Bookmarks)