علي خان يه تفنگ حسن موسي داش که با اون شکار ميرف. حتما خوتون ميدونيد که شکارچيا اصلا و ابدا دروغ نميگن. چند سال پيش اَاين تو مامبارک يه عصر همساخ که تو لب چال اَکَش ديفار ميرفتم و راسا شده بودم باس خونه يه هول ولا علي خانو ديدم. عليخان گف داي عباس امشب بعد افطاريه ما ميايم خونتون. گفتم باشه، بيايتون. دا ما افطار کرديمون ديديمون يکي داره به در خونه ميکوفه. باستون نگفتم که سررا از ميزممدلي خدامرز ذولبيابوم خريديمون. درام کلوندون نداش باز کردنشوم کار همه کس نبو. خلصه ما رفتيمون درو باز کرديم. ديديمون علي خان با همه بچه گلش هوره کش شدن تو خونه. دا نشسّن علي خان گف "سر اَمن آخر اَتو، اَرِش" حمله کردن به ديس ذولبياب تو دو ثانيه ذولبياب عين بنزين پريد والا چنگيز اگه اينجور که اينا حمله کردن حمله ميکه همه دنيا رو ميگرف. خلصه مام که ميدونستيم علي خان خالي بنده خوبيه گفتيمون علي خان يه خاطره باس ما اَشکار رفتنت بوگو. علي خان بادي به غبغبش انداخت و دسي به سيبيلش کشيد و شروع که ... گف داي عباس يه رو ما رفتيمون بيابون يه هو ديديمون سي چل تا کفتر دارن تو هوا ميپرن. يه هو اَجا بلن شد و انگاري تو بيابون. گف تير و در کرديمو و ديديمون سي تا کفتر افتاد و سه تا خرگوشوم لاش بود. حال همه مي خواسن بخندند اَ ترسشون نمدونسن همشوم ميگف تو بيميري اگ دروغ بگم. هر دفه که ميگف تو بيميري مام زير لب ميگفتيمون پاشو تا بوتو بياز دندمون نرم شه همه اَترس قبول کرده بوديم. گفتيمون علي خان يه خاطره ديگه بوگو. شروع که ... گف يه رو ما تفنگمون دسمون بود و تو يه مزرعه نشسه بوديم يه هول ولا ديديمون هفت هشتا خرگوش دارن ميان و قهقهه ميزنن و ميخندن ... يه هو مار و ترس وردوشت. يخده دس پلمون و جمع و جو کرديمونو با خودمون گفتيم نکنه اينا اجّني باشن. همساخ که ترسيده بوديمون يه مرتبه يادمون افتاد که مزرعه بالايي زعفرون کاشتن فهميديمون که خرگوشا زعفرون خوردن که انقه ميخندن. ما انقه انگشتامونو دندون گرفتيم که نخنديمون همشوم ميگفتم "درسه" خلصه هف هشتا اَاين خالي بنديا که و ديگه دم سحر بود که رفتن خونه. خوش اومدي جونم.
عباس فرساد
علاقه مندي ها (Bookmarks)