بیا یارا از عشق کاشانه سازیم/محبت را چراغ خانه سازیم م بدید لطفا برای شرکت در مشاعره به آخرین پست در آخرین صفحه مراجعه کنید
مزن بــــــر سر ناتوان دســـت زور که روزي درافتي به پايش چو مور
رازی که به غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است. حافظ << ت >>
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم "م"
منو انتظار و کابوس تنهایی منو حس اینکه هر لحظه اینجایی دارم آیینه هارو گم میکنم کم کم تورو هر طرف رو می کنم میبینم م
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را میجویمت چنان که لب تشنه آب را حتی اگر نباشی می آفرنمت چونانکه التهاب بیابان سراب را «الف»
اگر آن ترک شــیرازی بدست آرد دل ما را بخال هندویش بَخشم سمرقند و بخارا را «الف»
از همان اول دنیا به همه سربودی غزلیات خدا را همه از بربودی شاعرآن روزگمانش به تو شاید نرسید ازصدای سخن عشق تو خوش تر بودی ی
یـــــاران موافـق همه از دســت شدند در پـای اجل یـکـان یـکـان پست شدند خوردیم ز یک شـراب در مجـلـس عـمر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند "د"
در مهر و در وفا ، به خدا ، جاودانه ايم ما را حلال کن ، که غريب آشيانه ايم " م"