مشاهده RSS Feed

Mahdi

داستان جالب خروس

به این مطلب امتیاز بدهید
می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!

مرد ، خوشحال از این که ...

زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.

پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.

Submit "داستان جالب خروس" to Digg Submit "داستان جالب خروس" to del.icio.us Submit "داستان جالب خروس" to StumbleUpon Submit "داستان جالب خروس" to Google

دسته بندی ها
ادبيات

نظرات

  1. memol_007 آواتار ها

  2. امیرحسین آواتار ها
    یه مقدار داستان رو برای من بشکافید من متوجه جالب بودنش بشم -_- :D
  3. Mr.Mahdi آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط امیرحسین
    یه مقدار داستان رو برای من بشکافید من متوجه جالب بودنش بشم -_- :D
    یه دفعه دیگه بخون :)
  4. نگــــار آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط امیرحسین
    یه مقدار داستان رو برای من بشکافید من متوجه جالب بودنش بشم -_- :D
    برا سن تو زوده این چیزا ...
  5. memol_007 آواتار ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط نگــــار
    برا سن تو زوده این چیزا ...
    منم نفهمیدم راستش!
    الان معلومه من 14 سالمه !