مشاهده RSS Feed

Mahdi

داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

به این مطلب امتیاز بدهید


روزی مرد ثروتمندی ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند.

آن ها یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد سفرمان چه بود ؟

پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟

پسر پاسخ داد : فکر می کنم !

پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟

پسر کمی اندیشید و سپس گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا .

ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند .

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !

در پایان حرف های پسر ، پدرش مات و مبهوت او را نظاره می کرد .

پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

Submit "داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !" to Digg Submit "داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !" to del.icio.us Submit "داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !" to StumbleUpon Submit "داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !" to Google

دسته بندی ها
دسته بندی نشده

نظرات

  1. memol_007 آواتار ها
  2. نگــــار آواتار ها
    آپدیت شده 04-25-2015 در 11:36 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]