خاطرات مشترک
توسط
در تاریخ 10-17-2013 در ساعت 08:19 PM (1752 نمایش ها)
من هنوز می ترسم
مبادا با زبانی سخن بگویم
که میان آدم ها رایج نیست
من هنوز هم از نیمکت های چوبی ردیف اول می هراسم
چون آنجا آزادی دست ها محدود است
و من دلم میخواهد دست هایم را
بی شرمندگی بالا ببرم :
-آقا اجازه
ما جواب تمام سئوالهای شما را بلدیم
اما هنوز
از چشم های شما می ترسیم !
هیس نوشت:
ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها
...
تمام ِ من
تاول زده
از آشی که نخورده ام !