دل میرود زدستم! دکتربده دوا را نسخه بپیچ کم کم، دردم شد آشکارا دل درد و زخم معده آید سراغم این ماه لطفی کن ای طبیبا ، معذوردار ما را کلّیه ام دوباره این ماه سنگ سازد آمپول ...
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی ...
خونه مادربزرگه دهه 60 , 70 : خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره خونه ی مادربزرگه ...
می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که ...
مرد غریب شهر مرد غریب شهر، کبود است پیکرت ............................................آهسته تر شده ست نفس های آخرت آقای من در آن وطن مادری تو ............................................ ...
آپدیت شده 12-21-2014 در 01:29 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]
حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر ...
روزی همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. او گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست ...
این داستان درباره پسر بچه لاغر اندمی است که عاشق فوتبال بود. در تمام تمرینها سنگ تمام میگذاشت اما چون جثه اش نصف سایر ...
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت ...
ای عفو تو شامل گناهان اى عفو تو شامل گناهان كوى تو پناه بى پناهان بر خسته دلان شفاى دردى محروم نكرده دردمندى باز است درت بر آزمندان اى عشق دل ...
دیروز گریســـــــــــتم برای تمامی روزهایی که گرفتار , خسته و یا عصبانی بودم برای تمامی روزها و تمامی نگرش هایم ...
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه ...
«آ» : «آرامش» وقتی به سراغت می آید که «تلاش» کرده باشی. «ا» : «اعتماد به نفس» یک «سرمایه» است نه یک «کلمه»! «ب» : برای «بهتر» شدن زندگی ات، «بهتر» فکر کن! «پ» : چرک نویس ...
آخرین باری که دیدمش پانزدهم آگوست بود. درست شب قبل از اعدامش! اصولا شب قبل از اعدام نمی ذارن که کسی به فرد اعدامی نزدیک بشه.اون شب ها من با شادی زیاد به تخت خودم ...
زندگی.. زندگی را دریاب...که زندگی حبابی بیش نیست . با زندگی عطوفت نما ... که زندگی عطش کویری بیش نیست. زندگی را به فردا واگذار ...