نمی دونم چی شد سیزده بدر شد / گوشم از جیغ و داد و نعره کر شد به یاد تعطیلات رفته از دست / غم و غصه کنارم همسفر شد از آجیل شب عید مونده ...
پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ...
لحظه تحويل سال 1394 هجري شمسي به ساعت رسمي جمهوري اسلامي ايران: ساعت 2 و 15 دقيقه و 11 ثانيه ، روز شنبه 1 فروردین 1394 هجري شمسي مطابق 30 جمادیالاولي 1436 هجري قمري و 21 مارس 2015 ميلادي ------------------------------------------------ ...
مرد غریب شهر مرد غریب شهر، کبود است پیکرت ............................................آهسته تر شده ست نفس های آخرت آقای من در آن وطن مادری تو ............................................ ...
آپدیت شده 12-21-2014 در 01:29 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]
...
تمام اشخاصی که در این عکس دیده می شوند آقای Timothy LaBranche هستند که برای تهیه این تصویر یکصد مرتبه از خودش در هواپیمای Embraer E-190 عکس گرفته! منبع: برترین ها
حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر ...
روزی همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. او گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست ...
این داستان درباره پسر بچه لاغر اندمی است که عاشق فوتبال بود. در تمام تمرینها سنگ تمام میگذاشت اما چون جثه اش نصف سایر ...
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم ...
نه بهار با هیچ اردیبهشتی نه تابستان با هیچ شهریوری ونه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نیامد پـائیز مــهری داشـت کـه بـــَر دل هـر خیـابان مـی نشست . . . ...
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت ...
ای عفو تو شامل گناهان اى عفو تو شامل گناهان كوى تو پناه بى پناهان بر خسته دلان شفاى دردى محروم نكرده دردمندى باز است درت بر آزمندان اى عشق دل ...
دیروز گریســـــــــــتم برای تمامی روزهایی که گرفتار , خسته و یا عصبانی بودم برای تمامی روزها و تمامی نگرش هایم ...
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه ...