مشاهده RSS Feed

پنجره ی بارانی

.................................................. ................................................بنـــام او...





ღ♥...هدیــه...♥ღ


منـــ از نهایتــ شبـــ حرفــ میــ زنم

منــ از نهایتــ تاریکی

واز نهایتـــ شبــ حرفــ میــ زنم

اگر بــه خانــه ی منــ آمدی

برای منــ ای مهربانـــ چـراغ بیــار

و یکــ دریچــه کـه از آنـــ

بــه ازدحام کوچه ی خوشبختــ بنگــرم

...فروغ فرخــزاد...

  1. خواب سیاه





    بیدار
    نوشت:

    حق با تو بود چشم هایم را باید بشویم...!

    تو درس خود را دادی اما ...

    اما...زیاد است ،کدامش را برایت بگویم!؟

    سهراب فقط بدان چشم ها را خواب گرفت.


    ...

    آپدیت شده 10-29-2013 در 11:58 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]

    دسته بندی ها
    ادبيات ، عکس ، دلنوشته های الناز