روزنوشت های من در قمیا
23 سالمه و توی تمام این سال ها یه بغض همیشه همراهم بوده بغضی که تو این دو روز تبدیل شده به ی غدهی سرطانی بغضی که شادیهای کودکی مو تبدیل به اشک میکرد بغضی ...
سلام ب قمیای عزیز طبق تصاویر بدست آمده از یک منبع موثق محمدعلی بعد دیدن عکس دیشب مانیتورش نابود شده و تا چند روزی نمیاد قمیا ضمناً به لیست طویلی و گرونی ( البته ...
قمیای عزیز طاعات و عباداتتون قبول من منتظرم تا سحری بخورم خوابمم نمیاد وقتی از احیا برگشتم مستقیم رفتم FB دختر عمه ی عزیزم آدرس این عکسو واسم گذاشته بود ببینید و لذت ببرید http://akk.li/pics/anne.jpg
هر وقت آپلود سنتر قمیا درست شد دوباره میفرستم مهنـــــدس
آپدیت شده 07-20-2013 در 11:20 PM توسط [ARG:5 UNDEFINED]
تو آدم بيكاري هستي در صورتيكه ... 1- عضو فيس بوك باشي ! 2- موبايل داشته باشي . 4- وقتتو واسه خوندن اين مطلب تلف كني ! 5- نفهميدي ...
آیا میدانید لغت داف که این روزهاهمه جا کاربرد زیادی داره چه معنی داره ؟ داف در زبان آلمانی یعنی بند کفش ! در زبان انگلیسی یعنی سبزى هاى فاسد جنگل ...
سلام قمیای عزیز بعد از کلی گرفتاری بالاخره تونستم بیام قمیا ظاهراً مهندس ی اپسیلون ب فکر قمیا بوده و ی تکونی ب خودش داده دوست دارم بدونم این مدت ک نبودم ...
از اونجاییکه ما از فردا با موبایل می آییم به قمیا و دوستان به مهندس گفته بودن تبلیغات رو برداره چون کل صفحه موبایل رو میگیره و مهندس (الکی) هیچ حرکتی نکرده اومدم تهدیدش کنم این از تصویر تبلیغاتی جدید : کدهای ...
چہ لـפـظہ ے درد آوریہ... اوטּ لـפـظہ ڪہ میپرسہ:خوبے؟! پنج خط تایپ میکنے ولے بہ جاے \"enter\" همہ رو پاڪ میڪنے و مینویسے: خوبمـ مرسی؛تو خوبے؟!!
محمدعلی پای منبر گفت فرشته ها لب هر کی رو که صلوات میفرسته میبوسن.لرمانتف از ته مسجد داد میزنه هر کی لب میخواد صلوات.! مناجات لرمانتف با امام زمان : آقا جان شنبه بیا محمدعلی ضایع بشه. لرمانتف شخصیتیه که کک به تمبانش افتاده محمدعلی هم که میشناسید
آپدیت شده 09-05-2012 در 04:59 PM توسط [ARG:5 UNDEFINED]
دلم انگاری گرفته قد بغض یاکریما عصر جمعه توی ایوون میشینم مثل قدیما تو دلم میگم آقا جون تو مرادی من مریدم من باندازه ی وسعم طعم عشقتو چشیدم ...
اهل دانشگاهم رشته ام الافيست جيبهايم خالي ست پدري دارم حسرتش يک شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي که مرا کرده ...
یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد. این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات ...
جاتون خالی رفته بودم جمکران برگشتنی از فرط خستگی نشستم یه گوشه که یه دختر کوچولوی خیلی خشکل و مهربون بساطش رو پهن کرده بود فرشته هفت ساله چند دقیقه ای که گذشت ...