مشاهده RSS Feed

shadi75

اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم.

  1. مدرسه!


    زندان به من چیزهای زیادی یاد داد
    ولی بیش از همه صبر کردن را

    هنگام تنهایی پر جمعیت بودن را
    در میان جمعیت با خود ماندن را

    و پیوسته با خود قهر کردن
    ...
  2. بیهوده!

    تو نیستی
    این باران بیهوده می بارد
    ما خیس نخواهیم شد

    بیهوده این رودخانه ی بزرگ
    موج برمیدارد و می درخشد
    ما بر ساحل آن نخواهیم نشست

    جاده ها که امتداد می یابند
    بیهوده خود را
    ...

    آپدیت شده 10-02-2014 در 04:37 PM توسط [ARG:5 UNDEFINED]

    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  3. نامه ی دل!

    امشب به عشق یاد شما دل دوخط نوشت
    آقای خوب لحظه تنهاییم سلام

    هر جمعه نامه های دلم پست میشود
    آقا رسیده بسته نامه به دستتان؟

    امروز دلشکسته و تنها نشسته
    ...
  4. روزی خواهی آمد !

    روزي تو خواهي آمد از كوچه هاي باران
    تا از دلم بشويي غمهاي روزگاران
    تو روح سبز گلزار گل شاداب بي خار
    مرا از پا فكنده شكستن هاي بسيار

    تو ياس نو دميده من
    ...
  5. دلم شکستی !

    خدایا هر آنچه را دوست میداشتم از من گرفتی
    به هرچه دل بستم دلم شکستی

    به هرچه که عشق ورزیدم آن را زائل کردی
    هرکجا که قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوشش نمودی
    ...
  6. دهه کرامت مبارک!

  7. خمثی یا خنثی!

    خواهر زاده ام که معرف حضور همه شده!
    داشت بازی می کرد به من میگه:
    خاله! من بمبو خمثی کردم!
    میگم: خاله خمثی نه! خنثی! بگو: خنثی، خنثی!
    بالاخره بعد چندبار تکرار ...
    برچسب ها: بمب، خمثی، خنثی، خواهر زاده
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  8. ماجراهای من و خواهر زاده ام (آبگوشت!)

    خواهرزاده ام دست پخت مادرجونش (مادرم) را خییلی دوست داره!
    اگر به اون باشه ناهار و شام همیشه خونه مادرجونشه!

    همه نشسته بودیم سر سفره ناهار. آبگوشت داشتیم.
    برگشته ...
    برچسب ها: آبگوشت، خوشمزه
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  9. ماجراهای من و خواهر زاده ام (آمپول!!)


    ماجرای من و خواهر زاده ام

    خواهر زاده ام سرما خورده بود. اومده بودن خونه ما! برام تعریف می کرد که:

    خاله! من دیروز که رفتم دکتر یه آمپول بهم زدن! این طرفم درد میکنه!
    ...

    آپدیت شده 05-01-2014 در 01:08 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]

    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  10. کمک راهنمایی میخوام!

    دوستان یه مشکلیه که مدتیه بدجور رو اعصابمه!
    جایی که هستم یکی از همکارام بشدت اعصابمو خورد کرده و رو مخم میره! موندم چکار کنم.
    اگر کسی راهنمایی به نظرش می رسه لطفا ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  11. من و بادوم و قصه حسن کچل

    چند وقت پیشا نشسته بودم پای کامپیوتر و سرم گرم کارم بود که یه دفعه چشمم افتاد به یه بادوم که کنارم روی زمین افتاده بود (من عاشق بادوم هستم!) برداشتم و خوردمش، دیدم یه کم ...
  12. مامان خونم پایین اومده بود!

    چند روزیه بدجور مریض شده ام!
    همین جور افتاده ام تو رختخواب! وقتایی که خیلی حوصله ام سر میره یه سر میام قمیا و میرم!

    امروز بالاخره زنگ زدم به مادرم و باهاش حرف
    ...
  13. مهاجر

    امروز بعد مدتها یه روزنامه اومد خونه مون! تو ضمیمه چاردیواری جام جم این دو تا مطلب رو خوندم و خیلی خوشم اومد! گفتم بذارم شما هم بهره مند بشید! اما عکسا رو خودم از اینترنت سرچ کردم!!!

    دیگه مجبور به موندنت نمی کنم. ویزای هر قلبی رو که بخوای می ...
  14. ریاضیات با یخده تقلب!

    امروز بعد مدتها یه روزنامه اومد خونه مون! تو ضمیمه چاردیواری جام جم این دو تا مطلب رو خوندم و خیلی خوشم اومد! گفتم بذارم شما هم بهره مند بشید! اما عکسا رو خودم از اینترنت سرچ کردم!!!

    نامعادله ساده ای است، چشمهای تو که از زندگی من کم شد.
    من
    ...

    آپدیت شده 10-29-2013 در 03:06 AM توسط [ARG:5 UNDEFINED]

    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
  15. چی میکشه این بچه!!

    خواهر زاده ام که معرف حضورتون هست!
    اومده بهم میگه: خاله! این بچه های پشت سریم خیلی حرف می زنن من درسو درست متوجه نمیشم!
    میگم: خوب برو به آقاتون بگو جاتو عوض کنه
    میگه: بهش گفتم اما مثلا نمیشنوه! روشو کرد یه طرف دیگه جا مو عوض نکرد!
    میگم: به مامانت ...
    دسته بندی ها
    دسته بندی نشده
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین